خلاصه کامل کتاب پدربزرگ هم روزی جوان بود | جین ویلیس

خلاصه کتاب پدربزرگ هم روزی جوان بود! ( نویسنده جین ویلیس )
تا حالا فکر کرده اید پدربزرگ و مادربزرگ های ما، قبل از اینکه چروک و موهای سفید داشته باشند، چطور آدم هایی بوده اند؟ کتاب پدربزرگ هم روزی جوان بود! نوشته جین ویلیس، دقیقا همین حس و حال را برای بچه ها تصویر می کند؛ اینکه چطور نگاه ما به بزرگترها می تواند عوض شود، وقتی بفهمیم آن ها هم یک روز شیطنت ها و جوانی های خاص خودشان را داشته اند. این کتاب به شما کمک می کند با داستان، پیام های عمیق و دلایل محبوبیتش آشنا شوید و شاید حتی به فکر خرید یا هدیه دادنش بیفتید.
گاهی وقت ها آنقدر توی دنیای خودمان غرق می شویم که یادمان می رود آدم های دور و برمان، حتی پدربزرگ و مادربزرگ هایی که شاید به نظرمان کمی کند و آرام می آیند، یک گذشته پر هیجان و کلی خاطره دارند. ما آن ها را فقط با موهای سفید و عینکی می بینیم که پای تلویزیون نشسته اند یا از درد زانو شکایت می کنند. اما چقدر خوب می شود اگر بفهمیم همین آدم ها، یک روزی مثل خودمان بودند؛ پر از شور و شیطنت، پر از آرزو و ماجرا.
کتاب «پدربزرگ هم روزی جوان بود!» از جین ویلیس، دقیقاً همین دریچه را به روی ما و بچه هایمان باز می کند. یک داستان ساده اما پر از معنا که کمک می کند نسل ها بیشتر همدیگر را درک کنند و بفهمند که سن و سال فقط یک عدد است و جوانی و شور زندگی می تواند همیشه توی دل آدم بماند، فقط کافیه یکی پیداش کنه.
شناسنامه کتاب پدربزرگ هم روزی جوان بود!
قبل از اینکه شیرجه بزنیم توی داستان، بیایید کمی با مشخصات این کتاب دوست داشتنی آشنا شویم. این ها اطلاعاتی هستند که کمک می کنند کتاب را بهتر بشناسید:
عنوان اصلی (انگلیسی) | Old Dog |
---|---|
نویسنده | جین ویلیس (Jeanne Willis) |
تصویرگر | تونی راس (Tony Ross) |
مترجم | معصومه انصاریان |
ناشر (در ایران) | انتشارات پرنده آبی (واحد کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی) |
سال انتشار (نسخه فارسی) | ۱۴۰۰ (برای اولین بار در سال ۲۰۱۵ توسط پنگوئن منتشر شد) |
مجموعه | داستان های زندگی دوستت دارم |
شابک | 978-600-436-256-6 |
تعداد صفحات (نسخه الکترونیک) | ۳۳ صفحه |
خلاصه کامل و بخش به بخش داستان پدربزرگ هم روزی جوان بود!
حالا که مشخصات کتاب را می دانیم، وقتش رسیده که برویم سراغ اصل ماجرا. داستان پدربزرگ هم روزی جوان بود! یک روایت شیرین و ساده دارد که می تواند ذهن کوچک بچه ها و حتی بزرگترها را به چالش بکشد و پر از حس خوب کند.
شروع داستان: توله سگ ها و پدربزرگ حوصله سربر
داستان با معرفی چند توله سگ کوچک شروع می شود که از رفتن به خانه پدربزرگشان حسابی بدشان می آید. چرا؟ چون از نظر آن ها پدربزرگ یک پیرمرد کسل کننده است! لابد شما هم از این تصورات در مورد بزرگترها داشته اید. پدربزرگ همیشه روی صندلی راحتی اش چرت می زند، چای می نوشد (البته با صدای هورت!) و از همه بدتر، مدام از قدیما حرف می زند. از دید این توله سگ های پرانرژی و شیطون، پدربزرگ هیچ کار جالبی بلد نیست. او یک عالمه داستان تکراری دارد که هیچ جذابیتی برایشان ندارد. توله سگ ها با خودشان فکر می کنند که پدربزرگ همیشه همین قدر پیر و خسته کننده بوده و اصلاً نمی توانند تصورش را بکنند که او هم روزی مثل خودشان جوان و پر از شیطنت بوده است.
توله سگ ها دلشان می خواهد با پدربزرگشان بازی کنند، دنبال هم بدوند یا حداقل یک کار هیجان انگیز انجام دهند. اما پدربزرگ فقط به نظرشان می رسد که به دیوار خیره شده و حتی گاهی در سکوت کامل غرق می شود. این توله سگ های بازیگوش هر کاری می کنند تا پدربزرگ را به دنیای خودشان بکشانند، اما انگار هیچ راهی پیدا نمی کنند. او فقط نشسته و به سقف خیره شده و گاهی یک سرفه کوچک می کند. همین رفتارهای به ظاهر ساده، توله سگ ها را به این نتیجه می رساند که پدربزرگشان یک موجود قدیمی و از کار افتاده است.
نقطه عطف: رازگشایی پدربزرگ از جوانی پرماجرا
همین طور که توله سگ ها از بی حوصلگی کلافه شده اند و پچ پچ می کنند، ناگهان یک اتفاق کوچک می افتد که همه چیز را تغییر می دهد. پدربزرگ که از نگاه های ناامید نوه هایش خسته شده، تصمیم می گیرد آستین هایش را بالا بزند و روی دیگر خودش را نشان دهد. او دیگر نمی تواند تحمل کند که نوه هایش او را فقط یک پیرمرد خسته کننده ببینند. با یک تغییر ناگهانی در لحن و رفتار، شروع می کند به تعریف کردن خاطرات جوانی اش. اما این بار نه با لحن خسته کننده و همیشگی، بلکه با شور و هیجان وصف ناپذیر!
پدربزرگ شروع می کند به تعریف کردن از روزهایی که جوان و پر انرژی بوده. از اینکه چطور توی سیرک کارهای آکروباتیک می کرده، چطور با کلاه دلقک ها سر مردم کلاه می گذاشته، چطور با رقص و آواز همه را به وجد می آورده و حتی چطور کلی حقه های بامزه و شیطنت های خاص خودش را بلد بوده. او با لحنی زنده و پرشور از ماجراهای گذشته اش حرف می زند. توله سگ ها که تا الان فکر می کردند پدربزرگ فقط به درد گوشه خانه نشستن می خورد، حالا با دهانی باز به او نگاه می کنند. او شروع می کند به نمایش دادن مهارت های قدیمی اش؛ حرکات آکروباتیک، آوازهای خنده دار و حتی چشم بندی های ساده که بچه ها را حسابی به خنده می اندازد.
خیلی زود پدربزرگ همه شان را صدا زد. یقه ی چین دار و جلیقه ی براقی پوشیده بود و کلاه دلقک ها را سرش گذاشته بود. آن ها با واق واق گفتند: «پدربزرگ خودش نیست. بیچاره دارد پارس می کند. دیگر وقتش است که به خانه ی سالمندان برود»
این بخش از داستان واقعاً نقطه عطف بزرگی است. جایی که پدربزرگ خودش را از قید کلیشه های سن رها می کند و اجازه می دهد شور جوانی اش دوباره زنده شود. او می فهمد که برای برقراری ارتباط با نسل جدید، گاهی لازم است از منطقه امن خود بیرون بیاید و چیزهایی را به آن ها نشان دهد که انتظارش را ندارند. این اتفاق، نه تنها برای توله سگ ها، بلکه برای خود پدربزرگ هم یک تجربه شیرین و دوباره متولد شدن است.
اوج داستان: شگفتی نوه ها از پدربزرگ جدید
وقتی پدربزرگ این طور پرشور و هیجان انگیز از گذشته اش می گوید و مهارت هایش را نشان می دهد، توله سگ ها حسابی شگفت زده و هیجان زده می شوند. دیگر خبری از آن نگاه های ناامید و پچ پچ های از سر بی حوصلگی نیست. چشم هایشان برق می زند و با کنجکاوی و ذوق به پدربزرگ نگاه می کنند. آن ها نمی توانند باور کنند که این همان پیرمردی است که تا چند دقیقه پیش فکر می کردند کسل کننده است. این تغییر دیدگاه، مهمترین بخش داستان است.
آن ها تازه می فهمند که پدربزرگ هم روزی مثل خودشان جوان بوده، کلی ماجرا داشته، خندیده، شیطنت کرده و زندگی را با تمام وجود تجربه کرده. دیگر به او به چشم یک موجود جدا افتاده از زمان نگاه نمی کنند، بلکه او را به عنوان عضوی از خانواده می بینند که یک دنیا تجربه و خاطره جذاب در خودش دارد. این لحظه، اوج داستان است؛ لحظه ای که ارتباط بین نسل ها برقرار می شود و توله سگ ها به درک عمیق تری از پدربزرگشان می رسند. آن ها یاد می گیرند که ظاهر آدم ها گاهی اوقات گول زننده است و باید به قلب و تاریخچه هر کسی توجه کرد.
پایان داستان: پیوندی عمیق تر و دلنشین تر
در پایان داستان، پیوند عاطفی بین توله سگ ها و پدربزرگ حسابی تقویت می شود. توله سگ ها درسی بزرگ می گیرند: اینکه نباید آدم ها را از روی ظاهرشان قضاوت کرد. آن ها می فهمند که هر کسی، فارغ از سن و سالش، می تواند یک گنجینه از داستان ها و تجربه های جذاب باشد. پدربزرگ هم از این اتفاق خوشحال است. او توانسته خودش را به نوه هایش ثابت کند و دوباره شور جوانی اش را به آن ها نشان دهد.
داستان با یک حس نزدیکی، شادی و درک متقابل بین پدربزرگ و نوه هایش به پایان می رسد. حالا دیگر رفتن به خانه پدربزرگ برایشان یک تفریح لذت بخش شده و پر از لحظات خنده دار و آموزنده است. این پایان نشان می دهد که با کمی درک، گفتگو و شاید هم کمی شیطنت، می توانیم فاصله ها را کم کنیم و از کنار هم بودن لذت ببریم. این کتاب قصه شیرینی است که به ما یاد می دهد هر پیرمرد یا پیرزنی، یک روزی جوان بوده و کلی قصه شنیدنی توی چنته اش دارد.
مفاهیم اصلی و پیام های کلیدی کتاب پدربزرگ هم روزی جوان بود!
این کتاب کوچک اما پرمحتوا، کلی پیام بزرگ و قشنگ برای ما و بچه ها دارد. بیایید با هم به چند تا از مهم ترین مفاهیمش سر بزنیم:
پیوند بین نسلی: پلی از گذشته به امروز
یکی از مهم ترین چیزهایی که این کتاب به ما یاد می دهد، اهمیت روابط بین نسلی است. اینکه چطور نوه ها می توانند با پدربزرگ ها و مادربزرگ ها ارتباط بگیرند و از تجربیاتشان درس بیاموزند. این کتاب به ما نشان می دهد که این ارتباط چقدر می تواند شیرین و سازنده باشد. وقتی بچه ها با بزرگترهایشان وقت می گذرانند، نه تنها از قصه های آن ها لذت می برند، بلکه یک دنیا چیز جدید یاد می گیرند. این پل ارتباطی، گذشته را به حال وصل می کند و به بچه ها ریشه هایشان را نشان می دهد.
شکستن کلیشه های سن و سال: پدربزرگ هم روزی جوان بود!
ما معمولاً آدم های مسن را با کلیشه های خاصی توی ذهنمان می گذاریم: آرام، کند، شاید کمی خسته کننده. اما پدربزرگ هم روزی جوان بود! دقیقاً این کلیشه ها را می شکند. نشان می دهد که افراد مسن هم یک زمانی پر از جنب و جوش و انرژی بودند و حتی الان هم می توانند فعال، سرگرم کننده و پر از surprises (غافلگیری) باشند. این پیام خیلی مهم است؛ هم برای بچه ها که یاد بگیرند قضاوت نکنند، هم برای خود بزرگترها که یادشان بیاید هنوز هم می توانند درخشید.
همدلی و درک متقابل: جای خودت را بگذار
این کتاب به کودکان یاد می دهد که خودشان را جای دیگران بگذارند، مخصوصاً جای بزرگترها. وقتی توله سگ ها می فهمند که پدربزرگ هم روزی مثل خودشان جوان بوده، دنیا از دید آن ها تغییر می کند. این باعث می شود که بتوانند دیدگاه ها و تجربیات بزرگترها را بهتر درک کنند و با آن ها همدلی بیشتری داشته باشند. این مهارت، برای رشد اجتماعی بچه ها خیلی خیلی مهم است.
لذت کشف: پیدا کردن گنج های پنهان
داستان نشان می دهد که چقدر کشف وجوه پنهان شخصیت دیگران می تواند لذت بخش باشد. وقتی توله سگ ها پدربزرگ جدید را کشف می کنند، حسابی هیجان زده می شوند. این حس کشف و یادگیری، نه تنها در مورد آدم ها، بلکه در مورد هر چیز جدیدی می تواند شور و شوق زندگی را زیاد کند. دنیا پر از چیزهای کشف نشده است که فقط کافیه با دقت بیشتری بهشان نگاه کنیم.
قدرت قصه گویی: روایت هایی که زندگی می بخشند
قصه گویی، یک هنر قدیمی و قدرتمند است. این کتاب نشان می دهد که خاطرات و داستان ها چقدر در حفظ تاریخچه و ارتباطات خانوادگی نقش مهمی دارند. پدربزرگ با قصه گویی، گذشته اش را زنده می کند و به نوه هایش منتقل می کند. این یعنی داستان ها فقط برای سرگرمی نیستند، بلکه ریشه ها و هویت ما را هم شکل می دهند و از یاد رفتن خاطرات جلوگیری می کنند.
پذیرش تفاوت ها: هر نسلی، قصه خودش را دارد
با اینکه کتاب روی شباهت ها و نقاط مشترک تاکید می کند، اما در عین حال نشان می دهد که هر نسل ویژگی های خاص خودش را دارد و باید مورد احترام قرار گیرد. جوانی و پیری هر کدام زیبایی ها و چالش های خودشان را دارند. این کتاب به ما یاد می دهد که تفاوت ها را بپذیریم و از آن ها برای غنی تر کردن روابطمان استفاده کنیم.
تحلیل شخصیت ها: از قضاوت تا درک
توی این کتاب، شخصیت ها خیلی ساده اما عمیق طراحی شده اند. تحول این شخصیت ها، پیام اصلی داستان را به دوش می کشد:
پدربزرگ: از خسته تا خارق العاده
اول داستان، پدربزرگ فقط یک پیرمرد عادی به نظر می رسد که توله سگ ها را حوصله می دهد. او یک شخصیت آرام، گاهی ساکت و غرق در افکار خودش است. رفتارهایش روتین و قابل پیش بینی هستند: چرت زدن، چای خوردن، و تعریف کردن از قدیما. این تصویر، تصویری است که بسیاری از کودکان از بزرگترهایشان دارند و ممکن است آن ها را کمی دور از دسترس و خسته کننده ببینند. اما نقطه قوت پدربزرگ این است که او حاضر به تغییر است. او می فهمد که برای رسیدن به دل نوه هایش، باید از لاک خودش بیرون بیاید و جنبه های پنهان شخصیتش را رو کند. وقتی شروع به تعریف خاطرات جوانی و نمایش مهارت هایش می کند، کاملاً متحول می شود. او از یک شخصیت کسل کننده به یک شخصیت جذاب و پرماجرا تبدیل می شود. این تحول نشان می دهد که گاهی بزرگترها هم نیاز دارند که خودشان را به بچه ها نشان دهند و از چارچوب های معمول بیرون بیایند.
توله سگ ها: چشمان کنجکاو و قلب های باز
توله سگ ها در ابتدای داستان، نماینده بچه هایی هستند که با نگاهی سطحی و قضاوت گرانه به بزرگترها نگاه می کنند. آن ها نمی توانند فراتر از ظاهر فعلی پدربزرگ را ببینند و به همین دلیل، او را حوصله سربر می دانند. نگاه آن ها به پدربزرگ پر از کلیشه و پیش فرض است. اما این توله سگ ها، کنجکاوی و قابلیت یادگیری بالایی دارند. وقتی پدربزرگ شروع به تغییر می کند، آن ها هم بلافاصله واکنش نشان می دهند. تعجب می کنند، هیجان زده می شوند و با چشمانی کاملاً باز به پدربزرگ جدید نگاه می کنند. این تغییر از نگاهی سطحی به نگاهی کنجکاو و پذیرا، نشان دهنده ظرفیت کودکان برای درک و همدلی است. آن ها یاد می گیرند که برای شناخت واقعی آدم ها، باید به آن ها فرصت داد و فقط به آنچه در ظاهر می بینیم، بسنده نکنیم. این تحول دوطرفه، قلب داستان را تشکیل می دهد و نشان می دهد چطور هر دو نسل می توانند از یکدیگر یاد بگیرند.
جادوی قلم جین ویلیس و تصاویر تونی راس
کتاب پدربزرگ هم روزی جوان بود! فقط به خاطر داستانش محبوب نیست، بلکه سبک نگارش جین ویلیس و تصاویر تونی راس هم در موفقیتش حسابی نقش داشته اند.
سبک نگارش جین ویلیس: شوخی، صمیمیت و سادگی
جین ویلیس یکی از نویسنده های محبوب ادبیات کودک و نوجوان بریتانیاست و قلمش حسابی خاص و دلنشین است. او استاد استفاده از لحن شوخ طبعانه، سرزنده و در عین حال روان است. این کتاب هم از این قاعده مستثنا نیست. ویلیس با زبان ساده و قابل فهم برای کودکان، مفاهیم عمیق انسانی را منتقل می کند. جملاتش کوتاه و پرکشش هستند و خواننده را دنبال خودش می کشاند. او بلد است چطور با کلمات بازی کند تا داستان نه تنها آموزنده باشد، بلکه لبخند را هم روی لب مخاطب بیاورد. این سادگی و صمیمیت در بیان، باعث می شود بچه ها راحت تر با داستان ارتباط برقرار کنند و پیام هایش را بهتر درک کنند. لحن محاوره ای و نزدیک به زبان گفتار روزمره، کاری می کند که حس کنید یک دوست دارد برایتان داستان تعریف می کند، نه یک نویسنده رسمی.
او در عین حال که شوخی و سرگرمی را وارد متن می کند، به هیچ وجه از عمق و اعتبار پیام هایش کم نمی کند. این توانایی در تلفیق سرگرمی و آموزش، از جین ویلیس یک نویسنده ممتاز ساخته است.
تصاویر تونی راس: رنگ و شور در هر صفحه
همکاری تونی راس با جین ویلیس، یک ترکیب برنده است. تصاویر تونی راس به همان اندازه که متن ویلیس جذاب است، گیرا و پرانرژی هستند. تصاویر او رنگارنگ، پر از جزئیات بامزه و طنزآمیز هستند که به درک بهتر داستان کمک می کنند و حتی گاهی اوقات، بیشتر از کلمات حرف برای گفتن دارند. او با خطوط ساده اما پر از حس و حرکت، شخصیت ها و موقعیت ها را به خوبی به تصویر می کشد.
مثلاً، تصویر پدربزرگ در ابتدای داستان که کمی خمیده و خسته کننده به نظر می رسد، در تضاد کامل با تصاویری است که او را در حال اجرای حرکات آکروباتیک یا آواز خواندن نشان می دهند. این هماهنگی فوق العاده بین متن و تصویر، باعث می شود تجربه خواندن کتاب برای کودکان (و بزرگترها) لذت بخش تر شود و داستان در ذهنشان ماندگار شود. تصاویر راس نه تنها داستان را تکمیل می کنند، بلکه به آن جان می بخشند و تخیل کودک را به پرواز درمی آورند.
این کتاب برای کی خوبه؟ راهنمایی برای خواندن پدربزرگ هم روزی جوان بود!
شاید این سوال برایتان پیش بیاید که این کتاب به درد کدام گروه سنی می خورد و چه کسانی باید آن را بخوانند؟ بیایید با هم ببینیم:
سن مناسب: دنیای رنگارنگ برای کوچولوها
ناشر ایرانی (پرنده آبی) این کتاب را برای کودکان ۳ تا ۵ ساله مناسب می داند. اما واقعیتش را بخواهید، این داستان آنقدر ساده و در عین حال پرمغز است که کودکان ۳ تا ۷ ساله و حتی کمی بزرگ تر هم می توانند از آن لذت ببرند. تصاویر جذاب و متن روانش، آن را برای این گروه سنی حسابی ایده آل می کند. حتی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هم می توانند برای نوه هایشان آن را بلندخوانی کنند.
چرا باید این کتاب رو بخونیم؟
اگر هنوز برای خواندن این کتاب دو دل هستید، این دلایل شاید نظرتان را عوض کند:
- فرصتی برای گفت وگو: این کتاب یک بهانه عالی است تا بچه ها و بزرگترها (مثل پدربزرگ و مادربزرگ یا حتی پدر و مادر) دور هم بنشینند و در مورد گذشته، خاطرات و تفاوت های بین نسل ها حرف بزنند.
- کمک به درک جوانی بزرگترها: به کودکان کمک می کند بفهمند که والدین و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایشان هم یک روزی جوان و پرانرژی بوده اند. این درک، به آن ها کمک می کند تا ارتباط بهتری با بزرگترهایشان برقرار کنند.
- تقویت مهارت های همدلی: داستان به طور نامحسوس همدلی را در کودکان تقویت می کند. آن ها یاد می گیرند که افراد را از روی ظاهرشان قضاوت نکنند و به تجربیات و گذشته آن ها احترام بگذارند.
- کتابی ایده آل برای بلندخوانی: متن روان و جذاب و تصاویر پرکشش، این کتاب را برای بلندخوانی در جمع خانواده یا در کلاس درس فوق العاده مناسب می کند. با صدای بلند خواندن این کتاب می تواند لحظات شیرینی را برای همه رقم بزند.
- طنز و سرگرمی: در کنار تمام پیام های عمیق، کتاب پر از لحظات خنده دار و بامزه است که کودکان را سرگرم می کند.
پدربزرگ هم روزی جوان بود! در دنیای ادبیات کودک
این کتاب جایگاه خاصی در ادبیات کودک دارد و فقط یک داستان ساده نیست.
جایگاه نویسنده و مجموعه داستان های زندگی دوستت دارم
جین ویلیس یکی از نویسندگان صاحب نام در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است و جوایز زیادی را در کارنامه اش دارد. کارهایش همیشه با استقبال خوبی روبرو شده اند و پیام های عمیق را در قالب داستان های ساده و دوست داشتنی ارائه می دهند. کتاب پدربزرگ هم روزی جوان بود! یکی از کتاب های مجموعه داستان های زندگی دوستت دارم است که با همکاری تونی راس (تصویرگر معروف) منتشر شده. این مجموعه روی موضوعات اساسی زندگی، مثل نگاه مثبت به دنیا، همدلی، دوستی و روابط خانوادگی تمرکز دارد. هدف این کتاب ها این است که مفاهیم پیچیده را به زبان کودکانه و از طریق داستان های جذاب به مخاطب خردسال آموزش دهند.
از کتاب های دیگر این مجموعه که جین ویلیس نوشته و تونی راس تصویرگری کرده، می توان به فامیل دور سگ و گربه و درخشان ترین خنده ی دنیا اشاره کرد. این کتاب ها همگی با همان سبک شیرین و آموزنده، مفاهیم مهمی را به بچه ها یاد می دهند.
شبیه کدوم کتاب هاست؟ مقایسه ای کوتاه
اگر بخواهیم این کتاب را با آثار مشابه مقایسه کنیم، می توانیم بگوییم پدربزرگ هم روزی جوان بود! در گروه کتاب هایی قرار می گیرد که به روابط بین نسلی، درک تفاوت ها و اهمیت قصه گفتن در خانواده می پردازند. مثلاً کتاب هایی که پدربزرگ و مادربزرگ ها نقش اصلی را دارند و به نوه هایشان درس هایی از زندگی می دهند. این کتاب با تمرکز بر شکستن کلیشه ها و نشان دادن جوانی در پیری، یک رویکرد متفاوت و شیرین را ارائه می دهد. اگر از کتاب هایی که روی پیوند خانوادگی و احترام به بزرگترها تمرکز دارند خوشتان می آید، این کتاب حتماً برایتان جذاب خواهد بود.
نظرات و بازخوردها: چه کسانی این کتاب را پسندیده اند؟
وقتی یک کتاب خوب باشد، صدای تعریف و تمجیدش از جاهای مختلف به گوش می رسد. پدربزرگ هم روزی جوان بود! هم از این قاعده مستثنا نیست و منتقدان و مخاطبان حسابی ازش تعریف کرده اند:
صدای منتقدین و مخاطبان
روزنامه معتبر گاردین، درباره این کتاب گفته:
داستانی گرم درمورد دست کم نگرفتن پدربزرگ و مادربزرگ پیر است، داستانی که همه ی نسل ها از خواندن آن لذت می برند.
این تعریف، به خوبی ماهیت و پیام اصلی کتاب را نشان می دهد و تأکید می کند که این کتاب نه فقط برای بچه ها، بلکه برای همه اعضای خانواده حرف برای گفتن دارد.
همچنین، اخبار کتاب کودک آسکی این طور نوشته:
جین ویلیس بار دیگر در کنار تونی راس قرار می گیرد تا داستانی دلچسب و شوخ طبعانه را خلق کنند که خواندن آن برای پدربزرگ ها و مادربزرگ ها به همراه نوه های کوچکشان، لذت خاصی دارد… این کتاب ثابت می کند، نسل قدیم داستان های جدید زیادی برای تعریف کردن دارند.
این بازخوردها نشان می دهند که کتاب توانسته هم از لحاظ کیفیت ادبی و هنری نظر منتقدین را جلب کند و هم از نظر پیام و کاربرد خانوادگی، مورد استقبال قرار بگیرد. وقتی یک کتاب هم آموزشی باشد و هم سرگرم کننده، معلوم است که حسابی پرطرفدار می شود. مخاطبان هم همیشه به این کتاب نمره خوبی داده اند و آن را به خاطر پیام های مثبت و تصاویر دلنشینش تحسین کرده اند.
نتیجه گیری: حرف آخر درباره ی این کتاب دوست داشتنی
«پدربزرگ هم روزی جوان بود!» فقط یک داستان کودکانه ساده نیست؛ یک گنجینه کوچک است که می تواند به کودکان و حتی بزرگترها درس های بزرگی بدهد. این کتاب به ما یادآوری می کند که نباید آدم ها را از روی ظاهر یا سنشان قضاوت کنیم. هر کسی یک دنیای پنهان از خاطرات، تجربیات و شور زندگی دارد که شاید فقط منتظر یک تلنگر باشد تا خودش را نشان دهد.
این کتاب به زیبایی نشان می دهد که چطور با کمی کنجکاوی، درک و پذیرش، می توانیم پیوندهای قوی تر و معنادارتری بین نسل ها ایجاد کنیم. پیام اصلی «پدربزرگ هم روزی جوان بود!» همین است: اهمیت درک و احترام متقابل بین نسل ها. این کتاب به شما یاد می دهد که بزرگترها، با تمام تجربه ها و داستان هایشان، گنجینه هایی هستند که باید قدرشان را دانست و از آن ها آموخت.
اگر به دنبال یک کتاب آموزنده، سرگرم کننده و پر از حس خوب برای فرزندانتان یا برای هدیه دادن هستید، خلاصه کتاب پدربزرگ هم روزی جوان بود! ( نویسنده جین ویلیس ) بهترین انتخاب است. شک نکنید که این داستان دوست داشتنی، هم لبخند به لب بچه ها می آورد و هم دل بزرگترها را شاد می کند و حسابی به فکر فرو می برد. پیشنهاد می کنم حتماً این کتاب را بخوانید و لذتش را ببرید!