خلاصه دکارت و مابعدالطبیعه ماهیت انسان | جاستین اسکیری
خلاصه کتاب دکارت و مابعدالطبیعه ماهیت انسان ( نویسنده جاستین اسکیری )
کتاب دکارت و مابعدالطبیعه ماهیت انسان اثر جاستین اسکیری، یک بازخوانی جسورانه از فلسفه دکارت درباره ارتباط نفس و بدن ارائه می ده. اسکیری نشون میده که برخلاف تصور رایج، دکارت به یک دوگانگی سخت بین ذهن و بدن اعتقاد نداشته، بلکه از وحدت بالذات نفس با بدن حرف میزده. بیاین با هم ببینیم چطور.
تا حالا شده به این فکر کنین که چطور ذهن و بدن ما با هم کار می کنن؟ این یکی از همون سوال هاییه که قرن هاست ذهن فیلسوف ها رو درگیر خودش کرده. رنه دکارت، که پدر فلسفه مدرن حساب میشه، نظریه هایی در این باره داشته که خیلی سر و صدا به پا کرده و البته بعدها سوءتفاهم های زیادی هم حولش شکل گرفته. جاستین اسکیری، فیلسوف معاصر، تو کتاب درخشانش یعنی دکارت و مابعدالطبیعه ماهیت انسان اومده و یه جور دیگه به این قضیه نگاه کرده. اون می خواد نشون بده اون چیزی که ما از دکارت درباره ارتباط ذهن و بدن می دونیم، شاید خیلی هم درست نباشه و دکارت اصلاً حرف دیگه ای داشته.
فکر می کنین چرا این کتاب جاستین اسکیری اینقدر مهم شده؟ خب، داستان از این قراره که اسکیری اومده و کلیشه های ذهنی ما درباره دکارت رو شکونده. همه ما دکارت رو به دوگانه انگاری ذهن و بدن می شناسیم؛ یعنی می گیم دکارت معتقد بوده ذهن و بدن دو تا چیز کاملاً جدا از همن. اما اسکیری میگه نه بابا، دکارت این حرفا رو نزده! یا حداقل حرفش اونقدر که ما فکر می کنیم ساده و سطحی نبوده. اسکیری با دقت و وسواس زیاد، فلسفه دکارت رو زیر و رو کرده تا بگه دکارت نه تنها به دوگانگی صرف معتقد نبوده، بلکه به یک وحدت بالذات نفس با بدن باور داشته. این یعنی چی؟ یعنی بر اساس تفسیر اسکیری، ماهیت انسان از دید دکارت، ترکیبی جدایی ناپذیر از نفس و بدنیه که کاملاً آمادگی پذیرش این نفس رو داره. در واقع، اسکیری میگه دکارت در این زمینه، بیشتر از اون چیزی که فکر می کنیم به فلاسفه قدیمی تر و سنت ماده صورت نزدیک بوده.
این کتاب فقط یه معرفی ساده نیست؛ یه تحلیل عمیق و یه جور اصلاحیه برای تمام بدفهمی هایی هست که در طول سالیان دراز، درباره دکارت و به خصوص مسئله ذهن و بدن اون به وجود اومده. اگه دانشجو هستید یا کلاً به فلسفه علاقه دارین، خوندن این مقاله می تونه دید شما رو به دکارت عوض کنه و متوجه بشید که چقدر جای کار و فکر جدید توی فلسفه دکارت هست.
جوهر و حالت؛ بستر فکری مدرسی و نوآوری دکارت
برای اینکه بفهمیم دکارت چی میگه، اول باید بریم سراغ اون بستر فکری ای که دکارت توش نفس می کشید؛ یعنی فلسفه مدرسی. این فلسفه ریشه اش برمی گرده به ارسطو و توماس آکوئیناس که تأثیر زیادی روی تفکر غربی داشتن. اون ها یه مفاهیمی مثل جوهر، صورت جوهری، وحدت بالذات و اعراض داشتن که حسابی پیچیده بودن و البته کلید فهم فلسفه دکارت هم هستن. بیایید با هم ببینیم اینا یعنی چی.
تفاوت های جوهر مدرسی و جوهر دکارتی
تو فلسفه مدرسی، جوهر رو یه چیزی می دونستن که خودش به تنهایی وجود داره و نیازی به چیز دیگه ای برای هستی خودش نداره. مثل یه میز یا یه آدم. اما این جوهرها خودشون از ماده و صورت جوهری تشکیل می شدن. ماده همون خمیره اصلیه که چیزها ازش ساخته میشن و صورت جوهری چیزیه که به اون ماده، ماهیت و شکل خاصی میده. مثلاً، برای یه مجسمه، سنگ مرمر میشه ماده و شکل افلاطون که پیکرتراش بهش میده، میشه صورت جوهری. این صورت جوهریه که اون سنگ رو تبدیل به مجسمه افلاطون می کنه، نه یه تکه سنگ بی شکل.
دکارت اما اومد و این تعریف رو کمی دستکاری کرد. اون جوهر رو به عنوان چیزی تعریف کرد که برای وجود داشتن به چیز دیگه ای (جز خدا) نیاز نداره. این تعریف باعث میشه که هم ذهن (به عنوان جوهر متفکر) و هم بدن (به عنوان جوهر ممتد) هر کدوم به نوعی جوهر حساب بشن. اینجا دیگه خبری از اون صورت جوهری به معنی سنتی نیست که به ماده شکل بده و ماهیت رو تعیین کنه. دکارت صورت های جوهری رو رد می کنه و این یکی از بزرگترین نوآوری ها و البته نقاط اختلافش با فلاسفه مدرسیه. از نگاه اسکیری، دکارت می خواسته بگه ماهیت چیزها نه از طریق یه صورت جوهری مرموز، بلکه از طریق صفات اصلی اون ها (مثل فکر برای ذهن و امتداد برای بدن) درک میشه.
رابطه پیچیده حالت و جوهر
مفهوم حالت (mode) هم تو فلسفه دکارت خیلی مهمه. حالت ها چیزهایی هستن که خودشون به تنهایی وجود ندارن و همیشه باید به یه جوهر تعلق داشته باشن. مثلاً فکر کردن یه حالته که به جوهر متفکر (نفس) تعلق داره و شکل داشتن یا حجم داشتن حالت هایی هستن که به جوهر ممتد (بدن) تعلق دارن. یه نفس که فکر نمی کنه، یا یه بدن که امتداد نداره، از دید دکارت بی معنیه.
دکارت معتقد بود جوهرها قیام بالذات دارن؛ یعنی خودشون می ایستن و برای وجودشون به چیز دیگه ای جز خدا وابسته نیستن. اما حالت ها قیام بالغیر دارن و همیشه برای وجودشون به جوهر نیاز دارن. اسکیری این رابطه رو خیلی دقیق تحلیل می کنه و نشون میده که دکارت با این تقسیم بندی می خواسته چه کار کنه و چطور از فلاسفه مدرسی فاصله بگیره. اون می خواست یه متافیزیک جدید بسازه که توش همه چیز با وضوح و تمایز قابل فهم باشه.
صفات دکارتی و سردرگمی های مفهومی
دکارت برای اینکه منظورش رو از جوهر و حالت بهتر برسونه، یه سری تمایزات هم مطرح کرد که راستش رو بخواهید، همین ها هم کلی سردرگمی برای دکارت پژوهان به وجود آورده. اسکیری تو این فصل حسابی این گره ها رو باز می کنه.
آموزه تمایزات و ابهامات آن
دکارت از سه نوع تمایز حرف می زنه: تمایز واقعی (real distinction)، تمایز صوری (formal distinction) و تمایز مفهومی (conceptual distinction). تمایز واقعی بین دو چیزیه که هر کدوم می تونن جدا از اون یکی وجود داشته باشن؛ مثل تمایز بین نفس و بدن. تمایز صوری بین چیزهایی هست که هر چند جدا از هم وجود ندارن، اما ذهنمون می تونه اون ها رو به طور جداگانه تصور کنه؛ مثل صفات مختلف یک جوهر (مثلاً امتداد و شکل برای یک جسم). و تمایز مفهومی هم بین چیزهایی هست که حتی ذهنمون هم به سختی می تونه اون ها رو از هم جدا کنه؛ مثل تمایز بین جوهر و وجود خودش.
اسکیری میگه خیلی از دکارت پژوهان تو همین تمایزات گیج شدن و همین گیجی باعث شده که تفسیرهای نادرستی از دکارت ارائه بشه. اون با استدلال های قوی نشون میده که دکارت چطور از این تمایزات برای اثبات مستقل بودن ذهن و بدن استفاده می کرده، اما نه به اون معنای دوگانه انگارانه ای که اغلب می فهمیم.
صفات دکارتی و کثرت آن ها
از دید دکارت، هر جوهر یه صفت اصلی (principal attribute) داره که ماهیت اون جوهر رو تشکیل میده. برای ذهن، این صفت اصلی فکر کردن (cogitatio) و برای بدن، امتداد (extensio) هست. اسکیری توضیح میده که دکارت معتقد بوده صفات (attributes) چیزهایی هستن که ما اون ها رو تو جوهرها درک می کنیم. اما آیا این صفات فقط تو ذهن ما ساخته میشن یا واقعاً تو خود واقعیت وجود دارن؟
اسکیری قاطعانه میگه که تمایز بین صفات لزوماً نتیجه فعالیت ذهن ما نیست. یعنی وقتی ما میگیم یه میز هم رنگ داره، هم شکل داره و هم اندازه ای، اینا صرفاً ساخته ذهن ما نیستن، بلکه واقعاً تو اون میز وجود دارن و ما اون ها رو درک می کنیم. این نکته خیلی مهمه چون نشون میده که دکارت چقدر به واقعیت خارجی و جهان مادی اعتقاد داشته و بر خلاف تصور بعضی ها، یه ایده آلیست صرف نبوده. از نظر اسکیری، دکارت می خواست نشون بده که ما با صفات مختلفی سروکار داریم که هر کدوم جنبه های متفاوتی از یک جوهر رو به ما نشون میدن، اما این به معنی این نیست که اون جوهر تکه تکه میشه، بلکه فقط جنبه های مختلفی از یک چیز واحد رو می بینیم.
اجسام دکارتی و رد صورت های جوهری سنتی
تو این فصل، اسکیری می ره سراغ بحث های عمیق تر درباره اجسام و چگونگی نگاه دکارت به اون ها. همونطور که گفتیم، دکارت صورت های جوهری سنتی رو رد می کنه و این مسئله پیامدهای مهمی برای درک ما از عالم مادی و بدن انسان داره.
موضع وحدت باور و معنای اجسام جزئی
بعضی از مفسران دکارت معتقدن که از دیدگاه دکارت، اجسام جزئی (مثل یه درخت یا یه سنگ) خودشون جوهر نیستن، بلکه صرفاً حالت هایی از یک جوهر ممتد واحد (یعنی کل جهان مادی) هستن. این دیدگاه به وحدت باوری (monism) در مورد ماده معروفه، یعنی همه چیز از یک جوهر واحد تشکیل شده.
اما اسکیری با این دیدگاه مخالفه. اون استدلال می کنه که دکارت معتقد بوده اجسام جزئی، خودشون جوهر هستن، نه صرفاً حالت ها. یعنی وقتی من به یه میز نگاه می کنم، اون میز خودش یه جوهره با صفات خاص خودش. این موضع اسکیری، تصویر دکارت رو از یه وحدت باور ماده گرا، به سمت کسی می بره که به کثرت جوهرها تو عالم مادی اعتقاد داره. این نکته خیلی کلیدیه چون نشون میده دکارت چقدر برای استقلال هر بخش از جهان ارزش قائل بوده و نمی خواسته همه چیز رو تو یک کُل بزرگ ذوب کنه.
اسکیری نشون میده که دکارت معتقد بود اجسام جزئی، خودشون جوهر هستن، نه صرفاً حالت ها؛ این موضع، تصویر دکارت رو از یه وحدت باور ماده گرا، به سمت کسی می بره که به کثرت جوهرها تو عالم مادی اعتقاد داره.
نفی صورت های جوهری و تأثیر آن بر فلسفه
همونطور که اشاره شد، دکارت به شدت با مفهوم صورت های جوهری فلاسفه مدرسی مخالف بود. اون ها معتقد بودن که یه صورت جوهریه که به یه موجود زنده، مثلاً یه انسان، هویت و حیات میده. یعنی روح، از دید اون ها، صورت جوهری بدنه. اما دکارت این ایده رو کاملاً رد کرد.
چرا دکارت این صورت ها رو رد می کنه؟ چون از نظر اون، این مفاهیم مبهم و غیرقابل درک هستن و با وضوح و تمایزی که فلسفه دکارت دنبالش بود، سازگاری ندارن. پیامد این رد خیلی بزرگ بود: اگه صورت جوهری نباشه، پس چی به بدن ما ماهیت حیات میده؟ چی باعث میشه ما موجود زنده باشیم؟ دکارت با رد این مفهوم، راه رو برای تبیین مکانیکی پدیده های طبیعی باز می کنه. اون معتقد بود که تمام پدیده های طبیعی، حتی بدن انسان (جز نفس)، رو میشه با قوانین مکانیک و حرکت ذرات توضیح داد. این یعنی بدن انسان هم مثل یه ماشین پیچیده است که بر اساس قوانین فیزیکی کار می کنه و دیگه نیازی به یه صورت جوهری برای توضیح حیاتش نیست. این دیدگاه، تأثیر عمیقی روی علم و فلسفه بعد از دکارت گذاشت و پایه و اساس بسیاری از پیشرفت های علمی شد.
برهان وحدت جوهری؛ فراتر از تشبیه کشتی بان
یکی از معروف ترین و البته گیج کننده ترین بخش های فلسفه دکارت، همین مسئله وحدت نفس و بدن و چگونگی تعامل اون هاست. اسکیری اینجا حسابی روشنگری می کنه.
تشبیه معروف کشتی بان و نقد اسکیری
دکارت تو تأملات خودش، برای توضیح ارتباط نفس و بدن از یه تشبیه معروف استفاده می کنه: من مثل یه کشتی بان تو کشتی خودم نیستم، بلکه با بدنم حسابی درهم تنیده ام. این تشبیه نشون میده که دکارت برخلاف بعضی ها که فکر می کردن نفس صرفاً یه مسافر تو بدن هست، رابطه عمیق تری بین این دو قائل بوده.
اما مشکل اینجاست که همین تشبیه هم کلی چالش ایجاد کرده. اگه نفس مثل کشتی بان نیست، پس چیه؟ اگه درهم تنیده هست، این درهم تنیدگی چطوریه؟ آیا این به معنی وحدت کامل اون هاست یا هنوز یه نوع دوگانگی توش وجود داره؟ اسکیری نقد می کنه که خیلی ها تشبیه کشتی بان در کشتی رو به معنای دوگانه انگاری صرف و جدایی مطلق نفس و بدن فهمیدن، در حالی که خود دکارت با آوردن این مثال می خواسته بگه رابطه عمیق تر از این حرفاست. اسکیری با تکیه بر متون دکارت، نشون میده که دکارت با این تشبیه می خواسته یه وحدت رو نشون بده، نه یه جدایی ساده.
وحدت و حالت های مبهم احساس
اسکیری برای تبیین نظر دکارت درباره وحدت نفس و بدن، دست می ذاره روی تأمل ششم دکارت و به خصوص روی حالت های مبهم احساس مثل درد، لذت، گرسنگی و تشنگی. دکارت میگه وقتی من درد دارم یا تشنه ام، این احساس ها نه صرفاً ذهنی ان (که مال نفس باشن) و نه صرفاً مادی ان (که مال بدن باشن). این ها احساسات مرکبی هستن که نشون میدن نفس و بدن به طور واقعی و عمیق با هم متحد شدن.
فکر کنید وقتی دستتون میسوزه، این درد رو فقط به عنوان یه پیام عصبی تو مغزتون احساس نمی کنید، بلکه شما درد می کشید. این شمای دردکشنده، هم نفس رو شامل میشه و هم بدن رو. این احساسات مبهم دقیقاً همون نقطه ای هستن که وحدت نفس و بدن رو به ما نشون میدن. اسکیری با تحلیل این بخش ها، می خواد بگه که دکارت برخلاف تفاسیر سنتی، یه نوع وحدت جوهری بین نفس و بدن رو قبول داشته که این وحدت، پایه و اساس درک ماهیت انسان از نظر اون بوده.
تعامل علّی و ارزیابی راه حل های دکارتی
حالا سوال بزرگ اینه: اگه نفس نامادی و بدن مادی هست، این دو تا چطور با هم تعامل می کنن؟ چطور یه فکر تو ذهن من میتونه باعث حرکت دستم بشه؟ یا چطور ضربه به پای من میتونه احساس درد رو تو ذهن من به وجود بیاره؟ این همون مسئله تعامل علّی ذهن و بدن (mind-body interaction) هست که کلی فیلسوف رو به خودش مشغول کرده.
دکارت خودش یه جاهایی از غده صنوبری (pineal gland) تو مغز به عنوان محل تعامل صحبت می کنه، اما این راه حل هم خودش کلی سوال و ابهام به وجود میاره. اسکیری با بررسی دقیق پاسخ های دکارت به این مشکل، نشون میده که دکارت بیشتر به یه تعامل علّی صوری باور داشته تا یه تعامل مکانیکی ساده. یعنی نفس و بدن به واسطه ماهیت خودشون و اون وحدتی که دارن، می تونن روی هم تأثیر بذارن. این تعامل نه شبیه برخورد دو توپ بیلیارده و نه شبیه یه ماشین که از بیرون کنترل میشه. بلکه یه جور رابطه درونی و وجودیه. اسکیری با این تحلیل، می خواد دشواره تعامل رو از یه مشکل لاینحل، به یه مسئله قابل درک تر از دیدگاه خود دکارت تبدیل کنه.
آموزه ماده-صورت دکارت و مفهوم ماهیت انسان
تو این فصل، اسکیری بیشتر از همیشه به ریشه های مدرسی تفکر دکارت برمی گرده و نشون میده که دکارت چقدر تحت تأثیر آموزه ماده-صورت بوده، البته با تفسیر و تغییرات خاص خودش.
دکارت در میان کثرت باوران
یکی از سوال های مهمی که مطرح میشه اینه که آیا انسان دکارتی می تونه خودش یه جوهر واحد باشه یا نه؟ اگه نفس یه جوهره و بدن هم یه جوهر دیگه (یا مجموعه ای از جوهرها)، پس انسان چطوری می تونه یه چیز واحد باشه؟ این سوال، دکارت رو تو موقعیت سختی قرار میده و باعث میشه بعضی ها فکر کنن دکارت در واقع یه کثرت باور (pluralist) در مورد انسان هست؛ یعنی انسان رو مجموعه یا ترکیبی از چند جوهر می بینه.
اما اسکیری این دیدگاه رو رد می کنه و میگه دکارت می خواسته انسان رو به عنوان یه جوهر واحد در نظر بگیره، اما این وحدت از نوع خاص خودشه. اون میگه که دکارت با رد صورت های جوهری سنتی، راه رو برای تعریف جدیدی از ماهیت انسان باز کرده که توش نفس و بدن به طور ذاتی با هم متحد میشن.
صورت جوهری انسان و جواهر تام و ناقص
اسکیری ادعا می کنه که ماهیت انسان دکارتی برآیندی از وحدت بالذات نفس با بدن کاملاً مستعد است. این حرف خیلی مهمه. یعنی دکارت برخلاف اون چیزی که ما فکر می کنیم، هنوز از یه نوع صورت جوهری برای انسان حرف میزده، اما نه به اون شکل ارسطویی-مدرسی. از دید اسکیری، نفس برای دکارت، همون صورت جوهری بدنه، اما نه هر بدنی، بلکه بدنی که کاملاً آماده و مستعد دریافت این نفس باشه.
اینجا دکارت از مفاهیم جواهر تام و جواهر ناقص استفاده می کنه. جوهر تام چیزیه که برای وجودش به هیچ چیز دیگه ای نیاز نداره (جز خدا). اما جوهر ناقص (مثل انسان) چیزیه که از ترکیب دو جوهر (نفس و بدن) به وجود میاد و یک وحدت خاص داره. اسکیری توضیح میده که دکارت می خواسته بگه انسان یه موجود مرکبه که از دو جوهر مجزا تشکیل شده، اما این دو جوهر به قدری عمیق با هم متحد میشن که یک ماهیت واحد رو تشکیل میدن. این ماهیت واحد، هم فکر می کنه و هم امتداد داره، اما نه به صورت جداگانه، بلکه به صورت یک موجود واحد.
تحلیل پرسش بنیادین من چیستم؟
احتمالاً معروف ترین سوال دکارت تو فلسفه اش، همین من چیستم؟ (What am I?) هست. دکارت تو تأمل دوم با شک کردن به همه چیز، به این نتیجه میرسه که تنها چیزی که نمیشه بهش شک کرد، اینه که من فکر می کنم، پس هستم. (Cogito, ergo sum). از اینجا به بعد، دکارت من رو به عنوان یه چیز متفکر (res cogitans) معرفی می کنه.
اما سوال اینجاست که آیا این من متفکر همون منی هست که درد میکشه، غذا میخوره، یا راه میره؟ اسکیری با تحلیل دقیق این سوال و پاسخ های دکارت، نشون میده که دکارت با اینکه در ابتدا من رو فقط به نفس متفکر تقلیل میده، اما بعدها تو تأمل ششم به یه درک جامع تر از من میرسه که شامل بدن و احساسات هم میشه. از دیدگاه اسکیری، دکارت در نهایت به این نتیجه میرسه که من واقعی، ترکیبی از نفس و بدنه که به طور ذاتی با هم متحد شدن و ماهیت انسان رو تشکیل میدن. این یعنی ماهیت حقیقی انسان از دید دکارت، چیزی فراتر از صرفاً فکر کردن هست.
گره گشایی دکارت از دشواره نفس-بدن (از نگاه اسکیری)
حالا که تمام این پیش زمینه ها رو فهمیدیم، می رسیم به قسمت اصلی: اینکه دکارت چطور از این دشواره بزرگ یعنی رابطه نفس و بدن گره گشایی می کنه، البته با تفسیر روشنگرانه اسکیری.
مفهوم اولیه وحدت نفس-بدن و ماهیات مرکب
دکارت از ابتدا به یه نوع وحدت نفس-بدن اعتقاد داشت، اما این وحدت رو چطور توضیح میداد؟ اسکیری توضیح میده که دکارت به ماهیات مرکب (composite natures) باور داشت. یعنی انسان یه موجود مرکبه که از دو تا چیز مختلف (نفس و بدن) تشکیل شده، اما این ترکیب اونقدر عمیقه که یک ماهیت جدید و واحد رو به وجود میاره.
دکارت می خواست نشون بده که انسان نه صرفاً یه روحه که تو یه بدن حبس شده، و نه صرفاً یه ماشین بی روح. بلکه چیزی فراتر از این دو تاست. اسکیری با تکیه بر نامه ها و پاسخ های دکارت به منتقدانش، نشون میده که دکارت همیشه به دنبال یه تبیین جامع از ماهیت انسان بوده که هم جنبه های روحی و هم جنبه های جسمانی رو در خودش داشته باشه. این ماهیت حقیقی و تغییرناپذیر انسان، همون وحدت بالذات نفس با بدنه که پیشتر گفتیم.
مرکب های اندیشنده-ممتد
از دید اسکیری، دکارت به نوعی از مرکب های اندیشنده-ممتد (thinking-extended composites) باور داشته. یعنی انسان یه ترکیبی از جوهر اندیشنده (نفس) و جوهر ممتد (بدن) هست. اما این ترکیب نه یه جمع ساده است، بلکه یه وحدت ارگانیکه.
این مفهوم نشون میده که دکارت می خواست بین دوگانه انگاری افراطی (که نفس و بدن رو کاملاً جدا می دید) و یگانه انگاری افراطی (که یکی رو به دیگری تقلیل میداد) یه راه میانه پیدا کنه. انسان هم فکر می کنه (مثل نفس) و هم امتداد داره و فضای فیزیکی رو اشغال می کنه (مثل بدن). این دو صفت اصلی، در یک موجود واحد یعنی انسان، به هم می پیوندن و ماهیت اونو تشکیل میدن. این دیدگاه اسکیری، به ما کمک می کنه تا دکارت رو نه به عنوان یه دوگانه انگار ساده، بلکه به عنوان فیلسوفی ببینیم که به دنبال راهی برای فهم وحدت و پیچیدگی ماهیت انسان بوده.
تعامل علّی صوری و راه حل نهایی
پس با این اوصاف، راه حل نهایی دکارت برای دشواره نفس-بدن چیه؟ از نگاه اسکیری، دکارت به یه نوع تعامل علّی صوری باور داشت. یعنی نفس و بدن به خاطر ماهیت خودشون و اون وحدت ذاتی که دارن، می تونن روی هم تأثیر بذارن. این تعامل نه یه تعامل مکانیکیه، نه یه تعامل از طریق یه واسطه فیزیکی.
در واقع، دکارت می خواست بگه که نفس به طور ذاتی، برای بدن متناسب با خودش یه صورت یا ماهیت محسوب میشه و بدن هم به طور ذاتی، ماده ای هست که مستعد پذیرش این نفسه. این وحدت بالذات، خودش پایه تعامل رو فراهم می کنه. یعنی نفس ذاتاً تمایل داره که بدن رو به حرکت دربیاره و بدن هم ذاتاً تمایل داره که از نفس تأثیر بگیره. این یعنی اون ها از هم جدا نیستن، بلکه دو جنبه از یک حقیقت واحد رو تشکیل میدن که به طور درونی با هم در ارتباطن. این تفسیر اسکیری، یه جور راه حل مابعدالطبیعی برای مشکل تعامل ارائه میده که از سطح مکانیکی فراتر میره و به ماهیت ذاتی نفس و بدن برمی گرده. با این نگاه، دیگه لازم نیست دنبال یه نقطه فیزیکی برای تعامل باشیم، چون تعامل در خودِ ماهیت وجودی انسان نهفته است.
نتیجه گیری: میراث اسکیری در دکارت پژوهی
خب، تا اینجا با هم یه سفر عمیق به دنیای پیچیده فلسفه دکارت از نگاه جاستین اسکیری داشتیم. دیدیم که چطور اسکیری با یه تحلیل دقیق و موشکافانه، تفسیرهای رایج و گاهی سطحی از دکارت رو به چالش می کشه و یه تصویر جدید و کامل تر از اون ارائه میده.
مهم ترین نوآوری اسکیری این بود که نشون داد دکارت، برخلاف اون چیزی که معمولاً فکر می کنیم، صرفاً یه دوگانه انگار سخت نبوده. بلکه از وحدت بالذات نفس با بدن حرف میزده. این یعنی انسان دکارتی، نه یه روح حبس شده تو یه بدن، بلکه یه موجود مرکبه که نفس و بدنش به طور ذاتی و عمیق با هم متحد شدن و ماهیت انسان رو تشکیل میدن. اسکیری با بررسی دقیق مفاهیمی مثل جوهر، حالت، صفات و تمایزات، پرده از سوءتفاهم های زیادی برداشت و نشون داد که دکارت چقدر به سنت مدرسی نزدیک بوده، البته با تغییرات و نوآوری های خاص خودش. اون با تحلیل برهان وحدت جوهری و حالت های مبهم احساس، ثابت کرد که دکارت برای مسئله تعامل علّی نفس و بدن، راه حلی مابعدالطبیعی و مبتنی بر ماهیت وجودی انسان داشته.
این کتاب اسکیری برای هر کسی که می خواد دکارت رو واقعاً بفهمه، یه مطالعه ضروریه. اگه دانشجوی فلسفه هستید یا کلاً به این مباحث علاقه دارین، خوندن این کتاب می تونه دید شما رو به کلی تغییر بده. می تونید با این کتاب، نه تنها به درک عمیق تری از دکارت برسید، بلکه با شیوه جدیدی از دکارت پژوهی هم آشنا بشید که خیلی دقیق و مستند، متون اصلی رو بررسی می کنه و تفسیرهای جدیدی رو ارائه میده. پیشنهاد می کنم حتماً این کتاب رو تو لیست مطالعه تون قرار بدید تا خودتون عمق و اهمیت این اثر رو لمس کنید.
معرفی نویسنده و مترجم
جاستین اسکیری (Justin Skirry)
جاستین اسکیری یه فیلسوف برجسته و استاد تمام دانشگاه نبراسکا وسلیان (Nebraska Wesleyan University) هست. تخصص اصلی اون تو فلسفه دکارت و به خصوص نظریه ذهن و بدن دکارته. رساله دکتری اسکیری هم دقیقاً روی همین موضوع متمرکز بوده و نتیجه همون تحقیقات، همین کتاب دکارت و مابعدالطبیعه ماهیت انسان شده. اسکیری به خاطر تحلیل های دقیق و استدلال های قویش تو زمینه دکارت پژوهی، خیلی شناخته شده است و آثارش به عنوان منابع مهم تو این حوزه به حساب میان.
دکتر سید مصطفی شهرآیینی
دکتر سید مصطفی شهرآیینی یکی از دکارت پژوهان برجسته ایرانیه که دانش و تجربه زیادی تو زمینه فلسفه دکارت داره. ایشون دانشیار و رئیس فعلی پژوهشکده فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی هستن. دکتر شهرآیینی خودشون هم کتاب های زیادی رو تو زمینه فلسفه دکارت تألیف و ترجمه کردن. همکاری ایشون با انتشارات ققنوس برای ترجمه این کتاب ارزشمند جاستین اسکیری به فارسی، یه هدیه بزرگ برای جامعه فلسفی و علاقه مندان به دکارت تو ایران محسوب میشه.