مرگ استالین (The Death of Stalin) | معرفی فیلم کمدی سیاه

معرفی فیلم مرگ استالین (The Death of Stalin)
فیلم «مرگ استالین» (The Death of Stalin) یک کمدی سیاه هجوآمیز و تندوتیز است که اتفاقات بعد از مرگ دیکتاتور شوروی، جوزف استالین را با نگاهی طنزآمیز و البته تلخ به تصویر می کشد و رقابت های قدرت بین یاران او را نشان می دهد. این فیلم با بازی های درخشان و کارگردانی آرماندو یانوچی، لحظاتی خنده دار و در عین حال شوکه کننده از بلاهت و خشونت قدرت را رقم می زند.
گاهی وقت ها یک فیلم چنان ماهرانه می تواند مرزهای خنده و وحشت رو جابه جا کنه که بعد از تموم شدنش، حسابی گیج و مبهوت می مونی. «مرگ استالین» دقیقاً یکی از همین فیلم هاست. این کمدی سیاه و هوشمندانه، نه فقط یه داستان تاریخی از شوروی دهه پنجاه رو روایت می کنه، بلکه یه آینه تمام نما جلوی ذات قدرت، ترس و جاه طلبی می ذاره. آرماندو یانوچی، کارگردان کاربلد این فیلم، با یه طنز گزنده و دیالوگ های فوق العاده سریع، دنیایی رو می سازه که هر لحظه اش هم خنده داره و هم به طرز عجیبی ترسناک. فکرشو بکنید، آیا واقعاً میشه به دوران تاریک و خشن استالین خندید؟ یانوچی نشون میده که نه تنها میشه، بلکه این خنده ها می تونن حقایقی رو برملا کنن که شاید هیچ لحن جدی و دراماتیکی نتونه اینقدر عمیق بهشون بپردازه. با من همراه باشید تا بیشتر تو دل این شاهکار هجوآلود بریم و ببینیم چی تو چنته داره.
شناسنامه فیلم: همه چیز درباره «مرگ استالین»
قبل از اینکه خیلی تو عمق ماجرا غرق بشیم، بهتره یه نگاهی به مشخصات اصلی فیلم «مرگ استالین» بندازیم تا اطلاعات ضروری رو داشته باشیم و ببینیم با چه اثری طرف هستیم.
- عنوان فارسی: مرگ استالین
- عنوان انگلیسی: The Death of Stalin
- کارگردان: آرماندو یانوچی (Armando Iannucci)
- نویسندگان: آرماندو یانوچی، دیوید شنیدرمَن، ایان مارتین، پیتر فلین (بر اساس یک کامیک بوک فرانسوی به همین نام)
- ژانر: کمدی سیاه، هجو سیاسی، تاریخی
- سال ساخت/اکران: 2017
- کشور سازنده: بریتانیا، فرانسه، بلژیک
- زبان: انگلیسی
- مدت زمان فیلم: 107 دقیقه
بازیگران اصلی و نقش های به یادماندنی شان
یکی از نقاط قوت اصلی «مرگ استالین»، تیم بازیگری فوق العاده اش هست که هر کدوم در نقش خودشون حسابی درخشیدن. بیاین نگاهی به چهره های اصلی بندازیم:
- استیو بوسمی در نقش نیکیتا خروشچف: خروشچف در این فیلم، مردی ظاهراً متزلزل اما باهوش و جاه طلب رو نشون میده که مدام بین حفظ ظاهر و نقشه های خودش در نوسانه. بوسمی این نقش رو با کمال استادی بازی کرده.
- سایمون راسل بیل در نقش لاورنتی بریا: بریا، رئیس پلیس مخفی و کسی که ترس رو به جون همه انداخته بود. بیل یه شخصیت بی رحم، فرصت طلب و کاملاً نفرت انگیز رو به تصویر میکشه که واقعاً مو به تن آدم سیخ می کنه.
- جفری تامبر در نقش گئورگی مالنکوف: مالنکوف، جانشین بلافصل استالین، اما مردی ضعیف و بی اراده که مدام تحت تاثیر بقیه قرار میگیره. تامبر این شخصیت دست وپا چلفتی رو با طنزی ظریف به نمایش می ذاره.
- مایکل پیلین در نقش ویاچسلاو مولوتف: وزیر خارجه سالخورده و وفادار به استالین که حتی بعد از مرگش هم انگار توی دنیای خودش سیر می کنه.
- جیسون آیزاکس در نقش گئورگی ژوکوف: یک ژنرال ارتش با ابهت و زبان تند و تیز که با لهجه ی غلیظ بریتانیایی، هر حرفی رو رک و پوست کنده میزنه و حسابی به فضای جدی فیلم چاشنی کمدی اضافه می کنه.
- آندره آ ریسبرو در نقش سوتلانا استالین: دختر استالین که در میانه این بازی های قدرت، حسابی سردرگمه و دنبال آرامش می گرده.
- روپرت فرند در نقش واسیلی استالین: پسر بی کفایت و دائم الخمر استالین که یه جورایی تو دنیای خودش زندگی می کنه و بیشتر از اینکه به فکر قدرت باشه، دنبال خوش گذرونی و جلب توجهه.
جوایز و امتیازات: افتخارات «مرگ استالین»
این فیلم توانسته نظر مثبت منتقدین و تماشاگران رو حسابی جلب کنه و جوایز زیادی هم ببره:
منبع امتیازدهی | امتیاز منتقدان | امتیاز کاربران |
---|---|---|
IMDb | 7.2/10 | 7.2/10 |
Rotten Tomatoes | 95% | 81% |
Metacritic | 89/100 | 7.5/10 |
فیلم «مرگ استالین» نامزد و برنده چندین جایزه مهم شده. مثلاً در جوایز فیلم مستقل بریتانیا (BIFA) تونست جایزه بهترین بازیگر مکمل مرد (سایمون راسل بیل) رو ببره و برای بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه هم نامزد شد. این موفقیت ها نشون می ده که این فیلم نه تنها از نظر مخاطب، بلکه از نگاه منتقدین هم یه اثر مهم و تاثیرگذاره.
خلاصه داستان: بازی مرگ و قدرت در کرملین
ماجرای فیلم «مرگ استالین» درست از لحظه ای شروع میشه که جوزف استالین، دیکتاتور بی رحم شوروی، در سال ۱۹۵۳ سکته می کنه و در بستر مرگ میفته. این اتفاق، یه موج ترس و وحشت بین اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست راه میندازه. چرا؟ چون هیچکس جرئت نداره بدون اجازه استالین وارد اتاقش بشه یا حتی برای معاینه اش پزشک خبر کنه. توی اون دوران، ترس از استالین اونقدر زیاد بود که کوچک ترین اشتباه یا تصمیم نادرست، به معنی مرگ حتمی بود.
بالاخره بعد از کلی دلهره و تردید، وقتی که مطمئن میشن استالین واقعاً از حال رفته، وارد اتاقش میشن و با جسد بی جان او روبرو میشن. حالا اینجا اصل ماجرا شروع میشه: رقابت و دسیسه چینی برای تصاحب قدرت. هر کدوم از این رهبران، از خروشچف و بریا گرفته تا مالنکوف و مولوتف، به فکر اینن که چطور می تونن جای استالین رو بگیرن یا حداقل خودشون رو تو موقعیت بهتری قرار بدن.
فیلم با یه کمدی سیاه و موقعیت های کاملاً ابسورد، این رقابت رو به تصویر می کشه. همه در عین حال که از مرگ استالین یه جورایی خوشحالن، از آینده نامعلوم خودشون و نظام هم می ترسن. هر تصمیمی که میگیرن، هر حرفی که میزنن، با کلی ترس و لرز همراهه. از ماجرای پیدا کردن یه دکتر مناسب برای استالین (که به دلیل پاکسازی های قبلی استالین، دیگه پزشکی تو مسکو نمونده) گرفته تا مراسم تدفین پر هرج و مرج و درگیری های پشت پرده برای کنترل ارتش و نیروهای امنیتی، همه و همه صحنه هایی رو خلق می کنن که هم خنده دارن و هم به طرز غریبی، تلخ و واقعی.
اینجا دیگه وفاداری و رفاقت معنی نداره. هرکس به فکر بقای خودشه و حاضره برای رسیدن به قدرت، هر کاری بکنه. فیلم به خوبی نشون میده که چطور قدرت میتونه آدم ها رو به چه موجودات مضحک و بی رحمی تبدیل کنه. خلاصه داستان «مرگ استالین»، حکایت این بازی مرگ و قدرت در دل کرملین هست که واقعاً دیدنیه.
نقد و تحلیل جامع فیلم مرگ استالین
حالا که با کلیات فیلم آشنا شدیم، وقتشه که یه کم عمیق تر به جنبه های هنری و پیام های پنهان «مرگ استالین» بپردازیم و ببینیم آرماندو یانوچی چطور تونسته این اثر رو بسازه.
امضای کارگردانی آرماندو یانوچی: نبوغ در هجو سیاسی
آرماندو یانوچی یه اسم خاص تو سینمای کمدی سیاه و هجو سیاسیه. اگه فیلم های قبلیش مثل The Thick of It یا Veep رو دیده باشید، حتماً با سبک منحصربه فردش آشنایید. یانوچی یه جورایی استاد به تصویر کشیدن بلاهت و خودخواهی تو دل سیاستمداراست. ویژگی اصلی کارهاش، دیالوگ های رگباری و فوق العاده سریع، طنز موقعیت بی نظیر و یه حس ابسوردیسمه که واقعاً به مخاطب حس میده که داره یه چیز واقعی و البته کاملاً مضحک رو تماشا می کنه.
تو «مرگ استالین»، یانوچی همین سبک رو به اوج خودش می رسونه. دوربین های روی دست، حرکت های سریع و بی قرار، همه اینا به مخاطب حس یه مستند عصبی رو میده؛ انگار که داریم از نزدیک شاهد این هرج و مرجیم. اونقدر همه چیز سریع و دیوانه واره که حتی فرصت نمیکنی به اتفاقات فکر کنی و فقط باید با موج شوخی ها و موقعیت های خنده دار پیش بری. نکته جالب اینجاست که یانوچی تو این فیلم، بدون اینکه از کلمات رکیک یا شوخی های جنسی استفاده کنه، میتونه مخاطب رو بخندونه و پیامش رو برسونه که خب این خودش یه نبوغه.
کارهای یانوچی همیشه یه جور طنز تلخ دارن که باعث میشه هم به ماجرا بخندی و هم به این فکر کنی که چقدر این چیزایی که میبینی، شبیه به واقعیت های دنیای ماست. اون با این شیوه، نه تنها مخاطب رو سرگرم می کنه، بلکه بهش فرصت میده که به عمق فجایع سیاسی و انسانی فکر کنه. اینجاست که هنر یانوچی حسابی خودشو نشون میده.
تلاقی کمدی سیاه و تراژدی تاریخی: خندیدن به وحشت
یکی از مهمترین جنبه های «مرگ استالین»، ترکیب استادانه کمدی سیاه با یه تراژدی تاریخی وحشتناکه. از همون شروع فیلم، مخاطب تو یه موقعیت عجیب قرار می گیره: داره به فجایعی میخنده که از اساس هیچ جای خنده ای ندارن. این همون جادوی کمدی سیاهه که یانوچی به بهترین شکل ممکن ازش استفاده کرده. خندیدن به مرگ، دیکتاتوری و جنایات بی شماری که تو دوران استالین اتفاق افتاده، یه جورایی یه مکانیسم دفاعی برای کنار اومدن با اون حجم از وحشته.
فیلم یه تعادل خیلی ظریفی بین طنز و جدیت داره. یه لحظه داری از ته دل میخندی به حماقت های مالنکوف یا تند و تیزی های ژوکوف، و لحظه بعد با یه صحنه تکان دهنده مثل اردوگاه کار اجباری یا اعدام بی رحمانه روبرو میشی و خنده ات تو گلو خشک میشه. این تغییر ناگهانی لحن، قدرت اصلی فیلم رو نشون میده. کمدی اینجا فقط برای سرگرمی نیست، بلکه ابزاریه برای بیان حقایق ناگوار، افشای بلاهت تو بطن وحشت و نشون دادن این واقعیت که چطور آدم های تو سری خورده، می تونن حتی به مسبب بدبختی هاشون هم وفادار بمونن.
«مرگ استالین در نقطه ی جذابی بین پایبند ماندن به تاریخ و صرف نظر کردن از آن قرار دارد. این فیلم در حالی که به شدت خنده داره، از یاد نمی بره که داره درباره چه دوران وحشتناکی صحبت می کنه.»
یانوچی به ما نشون میده که گاهی اوقات، مسخره کردن و هجو، میتونه واقعیت رو از هر روایتی جدی تر و تاثیرگذارتر به تصویر بکشه. اونقدر این حماقت ها و بی رحمی ها تو هم تنیده شده که تنها راه نشون دادنشون، همین طنز گزنده است.
شخصیت پردازی: گرگ ها در لباس مقامات
شخصیت های «مرگ استالین» واقعاً بی نظیرن. هر کدومشون یه دنیا از جاه طلبی، بی رحمی، حماقت و تناقض رو تو خودشون دارن. یانوچی با مهارت خاصی، این شخصیت ها رو نه سیاه مطلق و نه سفید مطلق نشون میده؛ بلکه موجوداتی خاکستری که هم میتونن قربانی باشن و هم جلاد.
- خروشچف (استیو بوسمی): کسی که اولش خیلی آروم و محتاط به نظر میاد، اما کم کم جاه طلبی و هوش شیطانیش رو نشون میده. استیو بوسمی با اون چهره خاصش، یه خروشچف رو خلق کرده که هم ازش متنفری و هم یه جورایی مجذوبش میشی.
- بریا (سایمون راسل بیل): این شخصیت واقعاً ته بی رحمی و وقاحته. بریا همون کسیه که تو دوران استالین، مسئول همه کشتارها و پاکسازی ها بوده و حالا بعد از مرگش، سعی می کنه با تظاهر به اصلاحات، خودش رو منجی نشون بده. سایمون راسل بیل جوری این نقش رو بازی کرده که حسابی ازش می ترسی و متنفری.
- مالنکوف (جفری تامبر): بیچاره مالنکوف! جانشین استالین، اما یه آدم بی اراده که همه ازش سوءاستفاده می کنن. تامبر یه مالنکوف دست وپاچلفتی و ترسو رو به تصویر میکشه که بیشتر به درد کمدی می خوره تا رهبری یه کشور.
اینجا هیچ قهرمانی وجود نداره که بخوایم به موفقیتش دل ببندیم. همه اینا یه سری گرگن که تو لباس مقامات، برای به دست آوردن قدرت، همدیگه رو پاره می کنن. بازیگران به طرز شگفت انگیزی تونستن این شخصیت های پیچیده و گاهی مضحک رو زنده کنن و باعث بشن که حتی تو اوج خنده، از ذات فاسد قدرت وحشت کنی.
حقیقت تاریخی در قاب هجو: روایتی از واقعیت و خیال
یکی از سوالاتی که شاید برای خیلی ها پیش بیاد اینه که «مرگ استالین» چقدر به واقعیت تاریخی وفاداره؟ خب، باید بگم یانوچی با اینکه فیلمش بر اساس رویدادهای واقعی و کامیک بوکی به همین اسمه، اما برای رسیدن به هدف هجوآمیزش، یه سری آزادی های هنری به خودش داده. یعنی چی؟ یعنی بعضی جزئیات رو برای خنده دارتر شدن یا تاثیرگذارتر شدن، تغییر داده یا اغراق کرده.
مثلاً، اون ماجرای پیدا کردن دکتر برای استالین، یا بی تفاوتی نگهبان ها به افتادن استالین، واقعاً تو تاریخ اتفاق افتاده. اما یانوچی با چاشنی طنز و دیالوگ های فوق العاده، اون ها رو جوری روایت می کنه که هم خنده دار میشن و هم عمق فاجعه رو نشون میدن. نکته جالبه اینکه هیچکدوم از بازیگرها سعی نمی کنن لهجه روسی دربیارن و همه با لهجه های بریتانیایی یا آمریکایی صحبت می کنن. این کار باعث میشه که فیلم از قید و بند واقع گرایی کامل آزاد بشه و روی پیام اصلیش تمرکز کنه: هجو قدرت و حماقت های پشت پرده.
در واقع، یانوچی تونسته یه توازن خوب بین واقعیت و تخیل برقرار کنه. اون از چارچوب های تاریخی استفاده می کنه تا یه داستان باورپذیر بسازه، اما اجازه میده که طنز و هجو، حرف اصلی رو بزنن و به مخاطب نشون بدن که چطور گاهی اوقات، واقعیت از هر داستانی تخیلی تر و ابسوردتر میشه.
«مرگ استالین» در مقایسه با آثار شاخص هجو سیاسی
«مرگ استالین» تنها فیلمی نیست که به هجو سیاسی پرداخته. وقتی این فیلم رو می بینی، ناخودآگاه یاد شاهکارهای دیگه این ژانر مثل «دکتر استرنج لاو» استنلی کوبریک یا «دیکتاتور بزرگ» چارلی چاپلین میفتی. اما تفاوتش کجاست؟
- «دکتر استرنج لاو»: مثل «مرگ استالین»، این فیلم هم یه کمدی سیاه درباره سیاست و قدرت بود، اما با محوریت جنگ سرد و تهدید اتمی. کوبریک هم حماقت آدم ها رو در موقعیت های حساس نشون میده، ولی با لحنی که بیشتر به ابسوردیسم محض نزدیکه. شباهت اصلیشون تو همون خندیدن به فجایع بزرگه.
- «دیکتاتور بزرگ»: چاپلین تو این فیلم، هیتلر رو مسخره می کنه و دیکتاتوری رو زیر سوال میبره. اما لحنش بیشتر یه کمدی انتقادی انساندوستانه است، در حالی که «مرگ استالین» بی رحم تر و گزنده تره.
جایگاه «مرگ استالین» تو این بین، خاصه. یانوچی یه جورایی مدرنیته رو با تاریخ ترکیب می کنه و به ما نشون میده که چطور حماقت و جاه طلبی تو هر زمانی میتونه شکل های جدیدی پیدا کنه. این فیلم تونسته خودش رو به عنوان یکی از بهترین کمدی های سیاه سیاسی تو تاریخ سینما تثبیت کنه و به قول معروف، حرفی برای گفتن داشته باشه.
سکانس های به یادماندنی و دیالوگ های کلیدی
فیلم «مرگ استالین» پر از لحظاتیه که هم خنده دارن و هم تو ذهنت حک میشن. اینجا به چند تا از اونا اشاره می کنیم:
- سکانس افتتاحیه کنسرت: یکی از بهترین شروع های فیلمی که دیدم. یه پیانیست داره موتزارت می نوازه و استالین از رادیو زنگ میزنه و دستور میده که ضبط کنسرت رو می خواد. مشکل اینجاست که کنسرت ضبط نشده! حالا مسئول رادیو با وحشت و اضطراب باید تو همون شب، ارکستر رو جمع کنه، یه رهبر ارکستر پیدا کنه (چون قبلی از ترس غش کرده)، تماشاگر از خیابون بیاره و دوباره کنسرت رو ضبط کنه. این سکانس، اوج ترس و بلاهت در رژیم استالین رو به بهترین شکل نشون میده.
- ماجرای پیدا کردن دکتر: بعد از سکته استالین، هیچ دکتری جرئت نمیکنه نزدیکش بشه. از طرفی، استالین خودش بیشتر دکترهای خوب مسکو رو به جرم خیانت اعدام کرده. حالا کمیته مرکزی باید تو اون وضعیت اضطراری دنبال یه دکتر خوب بگرده که نمیشه! دیالوگ ها و موقعیت هایی که تو این قسمت شکل میگیره، هم خنده داره و هم به شدت تلخ.
- دیالوگ های ژوکوف: ژنرال ژوکوف با بازی جیسون آیزاکس، هرجا که حرف میزنه، فضا رو عوض می کنه. با اون لهجه غلیظ و حرف های رک و پوست کنده اش، حسابی مخاطب رو به خنده میندازه. یه دیالوگ معروفی تو فیلم هست که میگه: «من کابوس هایی دیدم که منطقی تر از این بودن». این جمله، یه جورایی حرف دل همه کسانیه که فیلم رو می بینن.
این لحظات نشون میدن که یانوچی چقدر تو ساختن موقعیت های کمدی هوشمندانه و دیالوگ های تیز و برنده استاده. هر صحنه یه معنی عمیق تر داره و فقط برای خنده نیست.
پیام و مضامین اصلی فیلم: چرخه قدرت و فساد
«مرگ استالین» فقط یه کمدی سرگرم کننده نیست؛ یه فیلم عمیقه که پیام های زیادی برای گفتن داره. مهمترین مضامین فیلم حول محور طبیعت قدرت، ترس، دیکتاتوری و چرخه بی پایان جاه طلبی می چرخه.
قدرت، ذات دیکتاتوری و ترس
فیلم به وضوح نشون میده که چطور ترس، رکن اصلی یه دیکتاتوریه. از لحظه اول که هیچکس جرئت نمیکنه به استالینِ در حال مرگ نزدیک بشه، تا لحظه ای که اعضای کمیته مرکزی برای بقای خودشون حاضرن هر کاری بکنن، همه چیز زیر سایه ترسه. این ترس، نه تنها مردم عادی رو فلج کرده، بلکه خود مقامات رو هم تو یه بازی مرگ و زندگی گرفتار کرده. اونها هم قربانی سیستمی هستن که خودشون به وجود آوردن.
حماقت در بطن وحشت
یکی دیگه از پیام های مهم، نشون دادن حماقت محض تو دل یه سیستم وحشتناکه. سیاستمداران و مقامات توی این فیلم، بیشتر شبیه بچه های مدرسه ای هستن که برای یه اسباب بازی دعوا می کنن تا رهبران یه کشور. این حماقت و بلاهت، در کنار بی رحمی، یه ترکیب عجیب و غریب رو به وجود میاره که هم خنده داره و هم فاجعه بار.
چرخه بی پایان جاه طلبی
شاید تلخ ترین پیام فیلم این باشه که «مرگ استالین، تولد دیکتاتوری دیگری است». درسته که استالین میمیره، اما آدم هایی که جایگزینش میشن، خیلی هم فرقی با خودش ندارن. فیلم با یه سکانس پایانی دایره ای، این پیام رو به بهترین شکل منتقل می کنه. خروشچف میاد روی کار، اما پشت سرش، برژنف نشسته و منتظر فرصته. این نشون میده که قدرت، یه چرخه بی پایان از فساد و جاه طلبیه که به راحتی از بین نمیره.
«مرگ استالین» در واقع یه هشدار جدیه که به ما میگه چطور قدرت میتونه آدم ها رو از انسانیت دور کنه و اون ها رو به موجوداتی بی رحم و در عین حال مضحک تبدیل کنه.
«بعد از مرگِ استالین، کسانی که واقعا ناراحت هستند و عزاداری می کنند، نه مشاورانش، که مردم عادی هستند؛ کسانی که با دهه ها سوءاستفاده و سرکوب و سانسور، سربه زیر شده اند و برای مرگِ مسبب تمام بدبختی هایشان گریه می کنند.»
چرا باید مرگ استالین را تماشا کنید؟
حالا که حسابی درباره «مرگ استالین» حرف زدیم، شاید از خودت بپرسی که چرا باید این فیلم رو ببینی؟ دلایل زیادی هستن که این فیلم رو به یه تجربه سینمایی خاص و دیدنی تبدیل می کنن:
- طنز هوشمندانه و گزنده: اگه از کمدی های سطحی خسته شدی و دنبال یه طنز عمیق تر و فکرشده تری، «مرگ استالین» دقیقاً همون چیزیه که میخوای. یانوچی با شوخی های تند و تیزش، نه تنها تو رو می خندونه، بلکه به فکر هم فرو میبره.
- بازی های درخشان: تیم بازیگری این فیلم، یه کلاس درس بازیگریه. از استیو بوسمی و سایمون راسل بیل گرفته تا جیسون آیزاکس و جفری تامبر، هر کدومشون بهترین خودشون رو ارائه دادن و شخصیت های فراموش نشدنی رو خلق کردن.
- تحلیل دقیق قدرت و تاریخ: فیلم با اینکه کمدیه، اما یه نگاه خیلی دقیق و هوشمندانه به ذات قدرت، سیاست و تاریخ داره. اگه به فیلم های تاریخی و سیاسی علاقه داری، این فیلم یه زاویه دید کاملاً متفاوت بهت میده.
- تجربه ای متفاوت: «مرگ استالین» یه فیلمیه که تو رو از منطقه امنت خارج می کنه. اونقدر بین خنده و شوک و تلخی جابه جات می کنه که تا مدت ها بعد از دیدنش، ذهنت درگیرش میمونه.
- پر از دیالوگ های عالی: دیالوگ های فیلم مثل شمشیر تیزن؛ برنده و با معنی. خیلی هاشون میتونن برای همیشه تو ذهنت بمونن و بهشون فکر کنی.
خلاصه که اگه دنبال یه فیلم هستی که هم سرگرم کننده باشه، هم بهت تلنگر بزنه و هم از بازی های درجه یک لذت ببری، «مرگ استالین» رو از دست نده. مخصوصاً اگه توانایی درک لایه های زیرین طنز رو داری و دوست داری با واقعیت های تلخ، با چاشنی خنده روبرو بشی.
«هیچ چیزی به جز کمدی برای روایتِ این داستان که مرزهای دیوانگی را شکسته است وجود ندارد. سوژه این فیلم آن قدر به طرز ناراحت کننده ای خنده دار است که به تصویر کشیدن آن با چیزی به جز کمدی، به جداافتادگی بین لحن و محتوا منجر می شود.»
سخن پایانی
فیلم «مرگ استالین» یه نمونه درخشان از اینه که چطور سینما میتونه فراتر از صرفاً سرگرمی باشه و با یه طنز گزنده، حقایقی رو آشکار کنه که شاید دراماتیک ترین روایت ها هم از پسش برنیان. آرماندو یانوچی با این فیلم، نه تنها به ما یه کمدی سیاه درجه یک هدیه داده، بلکه یه درس بزرگ درباره قدرت، فساد و طبیعت انسان داده.
این فیلم نشون میده که دیکتاتوری چطور می تونه آدم ها رو به چه موجودات مضحک و در عین حال خطرناکی تبدیل کنه و چطور بعد از رفتن یه دیکتاتور، همیشه یه دیکتاتور دیگه در کمینه. «مرگ استالین» یه فیلمیه که باید دید و بعد از دیدنش، حسابی درباره اش فکر کرد. پس اگه تا حالا فرصت نکردی این شاهکار رو ببینی، همین الان دست به کار شو و خودت رو به یه تجربه سینمایی عمیق و پر از خنده و تلخی دعوت کن. مطمئن باش پشیمون نمیشی!