نقد سریال ماجراهای ترسناک سابرینا
لورلی، فیلمی جذاب و خیره کننده با ژانر درام و البته داستانی متفاوت از فراز و نشیب های زندگی زنی جوان است، که در جولای سال 2021 (به زودی) اکران می شود. جذابیت این فیلم بی دلیل نیست چرا که برنده جایزه اول جردن رسلر (Jordan Ressler) در جشنواره فیلم میامی سال 2021 شده است! در ادامه ی مطلب با بررسی و نگاهی به فیلم لورلی 2021 (Lorelei) همراه روکیدا باشید.
معرفی فیلم درام لورلی 2021: شانس دوباره برای یک عشق
فیلم لورلی قطعا به یکی از پر بیننده ترین فیلم های ماه جولای سال 2021 تبدیل خواهد شد. این فیلم هرچند جوایز بسیاری در جشنواره های مختلف کسب نموده است؛ اما در رسانه IMDB امتیاز 5.9 را در به خود اختصاص داده است. در ماه جولای سال 2021 فیلم های درام مختلفی از جمله موفق فیلم آب راکد به زودی اکران خواهند شد. اما داستان لورلی بسیار متفاوت است!
این فیلم به کارگردانی سابرینا دویل (Sabrina Doyle) 30 جولای اولین اکران خود را خواهد داشت. روایتی با پیچیدگی های خاص خودش که از زندگی یک زن جوان با سه فرزند و دیدار با عشق دیرینه خود به عرصه سینماها خواهد آمد. نویسندگی و کارگردانی لورلی، این درام زیبا با تمام ظرافت های چیده شده در داستانش توسط سابرینا دویل می باشد.
او برنده جایزه هیئت داوران جشنواره فیلم دوویل 2020 شده است. نقش آفرینی پابلو شرایبر در کنار جنا مالون با هنرمندی کاملا واقع گرایانه بیننده را میخکوب می کند. از برنده شدن دیگر جوایزی که می توان به آن اشاره کرد، جایزه بهترین بازیگر مرد در جشنواره فیلم فارگو 2021 به پابلو شرایبر است. فیلم درام و جذاب لورلی 2021 محصول مشترک دو کمپانی Freestyle Picture و Visit Films می باشد؛ که توسط مجموعه Vertical Entertainment به زودی به عرصه سینما ها خواهد آمد.
سرویس استریمینگ نتفلیکس (Netflix) برای هر سلیقه ای سریالی ساخته است هر چند سریال های قدیمی بسیاری که توسط شبکه های دیگر ساخته شده نیز از طریق این سرویس به نمایش در می آیند. در ادامه این مطلب می خواهیم شما را با بهترین سریال های در حال پخش این سرویس استریمینگ آشنا کنیم.
1- آینه تاریک
آیا دنیای واقعی به اندازه کافی برایتان یک دنیای پادآرمانشهری نیست؟ فصل پنجم سریال دیدنی و آنتالوژی «آینه تاریک» (Black Mirror) بازگشته است و سه اپیزود جدید را به شما معرفی می کند که آب سردی خواهد بود بر رویا های شما در مورد آینده تکنولوژی. در سریال تحسین شده و پرطرفدار چارلی بروکر و آنابل جونز باید منتظر هر چیزی باشید و فصل جدید نیز از این قاعده مستثنی نیست که در آن تم ها و ماجرا های متنوعی در ژانر های مختلف مورد بررسی قرار می گیرد از نوار های ضبط شده در مورد روابط خصوصی افراد تا رسانه های اجتماعی و دوستان ربات. چنین داستان هایی با حضور بازیگرانی طراز اول مانند اندرو اسکات و مایلی سایرس به تصویر کشیده شده اند. سریال «آینه تاریک» یکی از سریال هایی است که باید حتماً دید و برای مدتی شما را به فکر فرو خواهد برد.
2- مرد یک مشتی
سایتاما می گوید که «من تنها برای لذت بردن قهرمان شده ام»، اما همه چیز به شکل وحشتناکی تغییر مسیر می دهد. در تلاش برای تبدیل شدن به بزرگ تری قهرمان او یک اشتباه کوچک مرتکب می شود: سایتاما بسیار بیشتر از آنچه که باید قوی شده و البته موهایش را نیز از دست می دهد. در انیمیشن سریالی «مرد یک مشتی» (One-Punch Man) با قهرمانی روبرو هستیم که تنها یک مشتش می تواند دشمنانش را از پای درآورد. این روایت با هر گونه داستان ابرقهرمانی که دیده اید متفاوت است که علیرغم آشفتگی های جذابش از جدیتی که در انیمیشن های دیگر ژاپنی دیده می شود فارغ است. چه یک کهنه سرباز دنیای انیمه باشید و چه تازه وارد این عرصه شده باشید، «مرد یک مشتی» از آن دسته انیمه هایی است که هر کسی از تماشای آن لذت خواهد برد.
3- قتل جیانی ورساچه
سریال «قتل جیانی ورساچه» (The Assassination of Gianni Versace) یک داستان تاریک واقعی با کمی دراماتیزاسیون از تیم ساخت سریال «مردم در مقابل او جی سیمپسون» (The People v O.J. Simpson) است که در آن داستان اندرو کونانان روایت می شود، قاتلی سریالی که در سال 1997 جیانی ورساچه، طراح مد و فشن معروف ایتالیایی را در بیرون از خانه اش در میامی بیچ، فلوریدا با شلیک گلوله به قتل رساند. این سریال به شکل گیری شخصیت غریب، مبهم و به شدت تاریک کونانان می پردازد که نقش او را به زیبایی هر چه تمام تر، دارن کریس بازی کرده است. از ابتدا تا به انتها این سریال یک داستان جذاب، سرگرم کننده و دیدنی است.
4- لیلهمر
اولین سریال اورجینال نتفلیکس با عنوان «لیلهمر» (Lillehammer) یک کمدی سیاه و جنایی بسیار خلاقانه است به خصوص اگر اولین بار به تماشای آن نشسته باشید. استیوی ون زانت که بیشتر به خاطر نقشش در سریال «سوپرانوها» شناخته می شود در این سریال نقش یک رییس مافیایی مشابه، اما عجیب و غریب را بازی می کند که پس از شهادت علیه همکاران خلافکارش تصمیم می گیرد به نروژ برود. در نهایت او در منطقه لیلهمر سکونت می کن که آن را از مسابقات المپیک زمستانی 1994 به یاد دارد و در آنجا شروع به تشکیل یک امپراطوری مافیایی دیگر می کند.
5- عروسک روسی
در سریال «عروسک روسی» (Russian Doll)، شخصیت نادیا از دو مشکل رنج می برد: یکی اینکه او دائماً در حال مردن است و دیگری اینکه او دائماً زنده می شود البته به شکل «روز گروندهاگ» و نه «مردگان متحرک». اپیزود اول این سریال با یک جشن تولد که برای نادیا گرفته شده آغاز می شود. همان شب او می میرد و بار دیگر خود را در جشن می یابد. ادامه ماجرای سریال به مردن، زنده شدن و حضور دوباره در جشن تولدش و تلاش او برای یافتن راز موادی که در جریان جشن مصرف کرده یا هر اتفاق دیگری که منجر به سیکل عجیب زندگی او شده می پردازد. نتیجه این ماجرا ها بسیار سرگرم کننده و الهام بخش است در حالی که بن مایه های فلسفی آن را نیز نباید نادیده گرفت.
6- گفتگو ها با یک قاتل: نوار های تد باندی
اگر دنبال یک ترس و وحشت واقعی هستید بهتر است به تماشای یک سریال مستند در مورد زندگی مردی که خشونت و بیرحمی دیوانه وار او آمریکای دهه 1970 را در شوک فرو برد بنشینید. سریال «گفتگو ها با یک قاتل: نوار های تد باندی» (Conversations with a Killer: The Ted Bundy Tapes) بر اساس مصاحبه های تد باندی با استفن میچود در زندان و پیش از اعدام این قاتل سریالی مخوف ساخته شده و در آن میچود از او می خواهد که در قالب شخصیت سوم به سوالات او پاسخ دهد و بدین طریق از اعترافات تد باندی در مورد قتل 30 زن پرده برداشته می شود. خشونت های بربر گونه او در این قتل ها نیز در قالب سخنان او به تشریح بازگو می شود. این نوار های صوتی در زمان خود عموم مردم را بیش از پیش در وحشت فرو برد، اما هنوز هم پس از نزدیک به 4 دهه ترسناک هستند. به تنهایی به تماشای این سریال مستند ننشینید!
7- The OA
سریال هشت اپیزودی «The OA» یکی از غیرمعمول ترین و اورجینال ترین سریال های اخیر سرویس نتفلیکس است. داستان سریال با بازگشت شخصیت پریری جوهانسون بعد از هفت سال گم شدن آغاز می شود. او در بازگشت از مکانی که در این مدت بوده و اینکه چطور بار دیگر بینایی اش را بدست آورده سخن نمی گوید. ادامه داستان این سریال یک ماجرای رازآلود ماوراء الطبیعی جذاب است. فصل دوم این سریال مهیج نیز امسال منتشر خواهد شد که باید انتظار داشت مانند فصل اول مورد استقبال منتقدان قرار گیرد.
8- آخرین پادشاهی
داستان سریال «آخرین پادشاهی» (The Last Kingdom) در اواخر قرن نهم میلادی در انگلستان می گذرد، بسیار پیش از آن که این کشور به طور کامل متحد شود. قلمرو های مجزای این منطقه که دائماً در جدال و رقابت با یکدیگر هستند مورد حمله وایکینگ ها قرار گرفته و تسخیر شده اند و تنها منطقه وسکس به رهبری شاه آلفرد باقی مانده که در مقابل این قوم جنگجو مقاومت می کند. این سریال یک درام تاریخی جذاب و سرگرم کننده است که به بررسی ماجراجویی های شخصیت اوترد اهل ببانبورگ می پردازد، یک جنگجوی جوان آنگلوساکسونی که در کودکی ربوده شده و مانند وایکینگ ها تربیت شده و در تلاش برای بازگرداندن زمین ها و اعتبار خانوادگی خود، به بازی خطرناکی دست می زند. اگر چه این سریال را نمی توان با عظمت و محبوبیت سریال «وایکینگ ها» (Vikings) مقایسه کرد، اما جایگزین مناسبی برای این سریال منتشر شده توسط شبکه هیستوری خواهد بود. تاکنون سه فصل از این سریال ساخته شده و فصل چهارم نیز در راه است.
9- ماجراجو های ترسناک سابرینا
کسانی که با شخصیت دوست داشتنی سابرینا در کتاب های کمیک «سابرینا جادوگر نوجوان» (Sabrina the Teenage Witch) آشنا هستند شاید انتظار ساخته شدن یک سریال تلویزیونی بر اساس این داستان ها را نداشتند، اما سریال «ماجراجویی های ترسناک سابرینا» (Chilling Adventures of Sabrina) به یک اندازه برای طرفداران قدیم و جدید این داستان های کمیک جذاب خواهد بود. این سریال یک سریال حقیقتاَ ترسناک، اما تاریک و جذاب است که داستان سابرینا اسپلمن 16 ساله ای را روایت می کند که مجبور می شود بین ادامه زندگی به عنوان یک جادوگر و دوستان میرای خود یکی را انتخاب کند. کیرنان شیپکا در نقش سابرینا یک روح تازه و آشنا را به این شخصیت داده است. اپیزود های این سریال داستان های و رویه متفاوتی داشته، اما از یک طراحی گوتیک جذاب بهره می برند که در برخی مواقع باعث پریدن شما از روی مبل تان خواهد شد.
10- یتیم سیا
تاتیانا ماسلانی، بازیگر کانادایی، در سریال «یتیم سیاه» (Orphan Black) ماسک نسخه علمی تخیلی شخصیت ورونیکا مارس را با یک لهجه بریتانیایی و حال و هوای غریب بر صورت می گذارد. او در این سریال نقش سارا را بازی می کند، محصول جانبی بدشانس یک آزمایش علمی در مورد کلون کردن که دل شما را خواهد برد. بعد از این که شاهد خودکشی زنی است که شباهت زیادی به او دارد، سارا تصمیم می گیرد هویت او را شناسایی کرده و خیلی زود می فهمد که نسخه های دیگری مانند او وجود دارند.
11- بوجک هورسمن
اکنون فصل پنجم سریال انیمیشن «بوجک هورسمن» (BoJack Horseman) در حال پخش است و شما این شانس را دارید که شاهد یکی از بهترین آثار تاریخ تلویزیون در نتفلیکس باشید. شخصیت بوجک هورسمن در دهه 1990 ستاره یک سریال خانوادگی مشهور بوده است، اما از آن زمان تاکنون تغییرات زیادی رخ داده است و در این داستان به شرایط زندگی بوجک 20 سال پس از دوران اوج بازیگری اش پرداخته می شود. وی اکنون در میانسالی قرار داشته و به شدت به مصرف مواد مخدر وابسته شده است. در لس آنجلسی که نیمی از ساکنان آن را هیبرید های حیوان-انسان تشکیل می دهند، بوجک در یک کمدی سیاه، اما سرگرم کننده هویت خود را به چالش می کشد. شاید در نیمه اول فصل ابتدایی آن را بیش از حد تاریک بیابید، اما در ادامه بدون شکل شیفته و جذب داستان خواهید شد.
12- پایان این دنیای لعنتی
«فکر می کردم او یک گزینه جذاب برای کشتن خواهد بود. از این رو وانمود کردم که عاشق او شده ام». بدین ترتیب است که مونولوگ درونی شخصیت جیمز در سریال «پایان این دنیای لعنتی» (The End of the F***ing World) آغاز می شود. جیمز یک نوجوان 17 ساله متفاوت و غریب است که متقاعد می شود یک سایکوپاث است. هدف او برای اولین قتلش دخری به نام آلیسا است که دانش آموز جدید مدرسه با والدینی فاجعه و استعدادی خاص برای متنفر کردن دیگران از خود است. این دو در نهایت با هم از خانه فرار کرده و رشته ای از قتل ها که مرتکب می شوند آن ها را به یکدیگر نزدیک می سازد. این کمدی سیاه بی نقص، علیرغم این که 8 اپیزود فصل اول آن هر کدام تنها نیم ساعت طول دارند، اما به شدت شما را مشتاق دیدن بیشتر خواهد کرد.
13- شکارچی ذهن
دیوید فینچر کارگردان شناخته شده ای است که او را به خاطر تریلر های پرتعلیقش می شناسیم و در سریال «شکارچی ذهن» (Mindhunter) نیز او همان فینچر کلاسیک و همیشگی در قالب کارگردان و تهیه کننده سریال است. این سریال داستان پیشرفت های اولین ماموران اف بی آی در بررسی سیستماتیک قتل ها و قاتلین سریالی را در قالب مصاحبه های مستند گونه دراماتیزه شده به تصویر می کشد که در آن از مصاحبه های واقعی با قاتلین سریالی و تجاوزگران آمریکایی الهام گرفته شده است. همچنین این سریال را می توان مطالعه دقیق و جذاب تبدیل شدن اف بی آی از یک آژانس پلیسی محافظه کار و سنتی به پیشگام بودن در عرصه روانشناسی جنایی دانست. اگر از طرفداران آثار سابق دیوید فینچر هستید بدون شک «شکارچی ذهن» نیز شما را راضی خواهد ساخت.
14- خرابکار آمریکایی
سریال سیاه و شبه مستند «خرابکار آمریکایی» (American Vandal) داستان دانش آموزی به نام پیتر مالدونادو را روایت می کند که با تحقیقاتی سیستماتیک سعی دارد اشتباه بودن اخراج یکی از دوستانش به دلیل کشیدن اشکال قبیح روی ماشین 27 معلم مدرسه را مشخص نماید. «خرابکار آمریکایی» با طعنه هوشمندانه ای که در خود دارد شما را جذب خواهد کرد و همزمان از مولفه های مستند های جنایی واقعی و فرهنگ دبیرستان های مدرن آمریکایی استفاده کرده و در ادامه شما را به یک داستان رازآلود وارد می کند. بعد از چند اپیزود بدون شک هنگام تماشای ادامه سریال روی لبه مبل خواهید بود و از خود می پرسید چه کسی آن اشکال زشت را روی ماشین ها کشیده است؟
15- سیاره ما
دیوید آتنبرو بازگشته است و برای اولین بار سریالی برای سرویس نتفلیکس با موضوع حیات وحش ساخته است. «سیاره ما» (Our Planet) را باید جاه طلبانه ترین سریالی که تاکنون در مورد حیات وحش ساخته شده دانست که با کیفیتی خیره کننده از مرتفع ترین نقاط زمین به عمق اقیانوس ها می رود. در این سریال نیز مانند دیگر آثار آتنبرو شاهد یک پیام هستیم: اینکه انسان ها در حال نابودی سیاره زمین به شکلی ترسناک هستند. در این سریال تاثیری ویرانگر که انسان بر روی محیط زیست گذاشته و تغییراتی که برای توقف این تخریب ها باید صورت گیرد به وضوح بازگو می شود.
منبع: wired
نقد فصل اول سریال Chilling Adventures of Sabrina – ماجراجویی های ترسناک سابرینا
تصمیم گیری درباره ی دیدن یا ندیدن Chilling Adventures of Sabrina، فقط به پاسخ این سوال بازمی گردد که آیا می خواهید پا به ده ساعت ماجراجویی فانتزی تاریک، هیجان آور و پرشده از جذابیت های گوناگون بگذارید یا نه.
دل تنگ شدن برای لمس دوباره ی حس ورود به یک جهان کامل، تعریف شده و متفاوت از دنیای عادی مان درون یک قصه ی فانتزی بلند، احتمالا احساسی است که فقط طرفداران پروپا قرص این ژانر محترم و ستودنی آن را می فهمند. آدم هایی که «ارباب حلقه ها» (The Lord of the Rings)، «هری پاتر» (Harry Potter)، «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) و بسیاری فیلم ها و سریال های خواستنی دیگر دنیای تخیلات را با همه ی تفاوت های شان، قبل از هر چیز از این منظر ستایش می کنند که با کمک آن ها، شانس زندگی کردن در جهان های تازه ای را به چنگ آورده اند. یک تجربه ی ستودنی و جذاب که هیچ مدل هم ذات پنداری و هیچ شکلی از داستان گویی های فوق العاده ی حاضر در ژانرهایی خارج از فانتزی، نمی توانند جایگزینش بشوند و اصولا در فیلم های مجموعه ای یا سریال های تلویزیونی، نمود بیشتری پیدا می کند. پس بگذارید به عنوان یکی از دوست داران و ستایش کنندگان همیشگی دنیاهای دوست داشتنی بیرون کشیده شده از دل تخیلات، قبل از هر چیز همین را بگویم که سریال Chilling Adventures of Sabrina، از پس ترسیم تمام آن چه که برای وارد شدن به جهانی جایگزین و شاید غیرواقعی نیاز داریم، برمی آید. طوری که فارغ از همه ی ارزش های هنری اش و همه ی قدرت نمایی هایی که در راه سرگرم کردن تان به نمایش می گذارد، می تواند به مخاطب هدف خود، آرزوی حضور در جهانش را بدهد و از آن جایی که این جهان نسخه ی تغییریافته اما کاملا باورپذیری از دنیای پیرامون خودمان است، این ویژگی مثبت دوست داشتنی، خیلی سریع بدل به یک نقطه ی قوت فوق العاده می شود.
اتمسفر حاکم بر داستان سریال و از آن مهم تر پرتره ی عمیقی که محصول نت فلیکس از شهر نه چندان بزرگ ولی پیچیده و پر رمز و راز گرین دیل به تصویر می کشد، یکی از اصلی ترین دلایل لایق تماشا بودن محصول مورد بحث، به حساب می آید. چون یکی از آن عناصر شکل دهنده به قصه است که می توان اوج هماهنگی و تعادل بین اجزای اثر را درونش مشاهده کرد. در حقیقت نحوه ی کارکرد اتمسفرسازی های سریال، وابستگی شدیدی به تقسیم کردن مناطق گوناگون شهر به بخش های کوچک تر مانند جنگل، معادن، مدرسه ی عادی و ساختمان های دیگر دارد. شهری که مثلا جنگل هایش جادویی، معادنش شیطانی و بقیه ی مناطقش کاملا عادی هستند. در آن طرف ماجرا اما نسخه ی متفاوت همین محیط را داریم که به بیان بهتر با محوریت ساختمان هایی همچون کلیسای شب (محل عبادت جادوگران در داستان) و مدرسه ی هنرهای نادیدنی (محل تدریس جادوگران جوان)، ترسیم شده است. این وسط اما نکته ی مثبت «ماجراجویی های ترسناک سابرینا» فقط پرجزئیات بودن و فلسفه مند ظاهر شدن تک تک این مکان ها نیست و بیشتر، به ارتباطات عمیق آن ها با یکدیگر برمی گردد.
ارتباطاتی آن قدر پیچیده که بیننده هرگز نتواند موقع دنبال کردن شان، جادو و واقعیت را از یکدیگر متمایز ببیند و در هر موقعیتی، انتظار از راه رسیدن هر چیزی را داشته باشد. هم ممکن است درون یک خانه ی ظاهرا عادی از شهر گرین دیل با یک عنصر جادویی افسانه ای یا شیطانی به خصوص مواجه شود و هم ممکن است درون مدرسه ی هنرهای نادیدنی، نوجوانانی با دغدغه های کاملا مشابه با آدم های حاضر در مدرسه ی عادی شهر را تماشا کند. نتیجه هم نمی تواند چیزی باشد جز غیرمنتظره شدن سریال. جز پیوستگی تمام بخش های نقشه ای که به مخاطب نشان می دهد. پس عجیب هم نیست که تماشاگر جهان رازآلودش را با آغوش باز بپذیرد و کشف تک تک مناطق حاضر در آن همراه با کاراکتر اصلی قصه، برایش در فرم تجربه ای ناب و هیجان انگیز ظاهر شود. راستی، Chilling Adventures of Sabrina به همان اندازه که خوب دنیایش را نشان تان می دهد، خوب هم از پس مخفی کردن عناصر مهم و مکان های خاص آن و همچنین بدون حد و مرز نشان دادنش برمی آید. پس شما هم همزمان با لذت بردن از اکتشاف نقطه به نقطه اش، از جایی به بعد می فهمید که همواره نشستن مقابل یک اپیزود جدید از این سریال، می تواند به معنی سفر به دنیایی از لوکیشن های تازه یا کشف کردن وحشت ها و شادی های ناشناخته ی پنهان شده درون یکی از محیط هایی که پیش تر موفق به دیدن شان شده اید، باشد.
اما افزون بر اتمسفرسازی عالی، دومین نقطه ی قوت پررنگ نسخه ی تصویری زندگی سابرینا اسپل من با بازی کم نقص و مثال زدنی کرنان شیپکا، شخصیت های خاکستری، اسطوره ها، پروتاگونیست ها و آنتاگونیست هایش هستند. موجوداتی که چه انسان و چه غیرانسان باشند، یا در مقابل شان قرار نمی گیرید، یا سریال تا انتهای وجودیت شان را برای تان کندوکاو می کند. جالب تر آن که شناسایی تک تک کاراکترهای اصلی و فرعی اثر هم انصافا لذت خاص خودش را دارد و به علت قرارگیری دائمی آن ها درون قوس های شخصیتی قابل لمس و گوناگون، تبدیل به تجربه ای غیر قابل پیش بینی می شود. از عمه های سابرینا یعنی زلدا و هیلدا اسپل من که حکم سرپرست های دائمی اش را دارند تا هاروی کینکل ساده و فانی که عشق دوطرفه اش به سابرینا، به شکل غیرمنتظره ای باورپذیر و مهم به نظر می رسد. تازه این ها فقط دسته ی محدودی از کاراکترهای سریال هستند و باید به لیست شخصیت های پیچیده و عجیب اثر، پدر بلک وود یعنی رهبر کلیسای شب، امبروز اسپل من، خانم واردول، رزالیند واکر، پرودنس نایت، اگثا، دورکس و سوزی پاتنام را هم اضافه کرد.
سریال سعی می کند دائما با وقت گذاشتن برای تمامی این شخصیت ها و اختصاص دادن جزئیات بیشتر و بیشتر به آن ها، رابطه ی قابل لمس تری بین تماشاگر و تک تک شان برقرار کند. البته که Chilling Adventures of Sabrina چه در این بخش و چه در بعضی قسمت های جریان یافته درون مدرسه در اوایل داستان، شباهت انکارناپذیری به تمام کلیشه های قصه های نوجوانانه ی مشابه پیدا می کند، اما حتی همین هم جلوی رسیدنش به سطح متفاوتی از کیفیت را نگرفته است. چون مثلا با بهره برداری از ترفند پررنگ کردن تضادها و نقاط اشتراک هر کدام از شخصیت ها با یکدیگر، دائما آن ها را روی هم سوار می کند و با کمک محبوبیت یا تنفربرانگیز ظاهر شدن یک کاراکتر، قسمت زیادی از مسیر پردازش فرد دیگری را هم می رود. به گونه ای که اگر بعد از چند اپیزود تماشا کردن سریال، هر کدام از دو کاراکتر اصلی آن را کنار هم بگذارید، خیلی سریع حتی فکر کردن به نقاط اشتراک و تفاوت شان، شیمی حاضر در بین آن ها را برای تان پررنگ تر از قبل می کند.
همچنین Chilling Adventures of Sabrina، همان گونه که گفتم گستره ی غیر قابل حدس و بزرگی از شخصیت ها را شامل می شود. یعنی هم کاراکترهایی دارد که همیشه در طرف خوب ماجرا قرار می گیرند، هم افراد و موجوداتی که دشمنان و آزاردهندگان ابدی شخصیت های مثبت هستند، هم کاراکترهایی که بیشتر در جلوه ی نمادین شان تعریف می شوند و هم انسان ها و جادوگرانی که جلوه ی خاکستری شان، باعث قابل پیش بینی نبودن شان می شود. اما سریال حتی در پیش برد عناصر شخصیتی این کاراکترها نیز تسلیم ناپذیر و پر دل و جرئت، ابایی از بخشیدن رفتارهای متفاوت به هر کدام از آن ها ندارد و با این که به شدت از پس چارچوب سازی برای تک به تک شخصیت های مهمش برمی آید، آن قدر به دور از چشمان تان ویژگی های خاصی را در وجودشان می پروراند که هر لحظه، امکان روبه رو شدن با کاری ورای چارچوب تعریف شده برای آن ها در داستان، وجود داشته باشد. اتفاقی که هم به اندازه ی کافی شوکه کننده است و هم بعد از رخ دادن، تازه تماشاگر را به یاد تمام زمینه چینی های غیرمستقیم اثر برای از راه رسیدنش می اندازد. از همه جالب تر آن که حتی قهرمان اصلی داستان یعنی سابرینا اسپل من هم برخلاف پروتاگونیست های دیده شده در اکثر آثار مشابه، به هیچ عنوان یک کاراکتر چندخطی نیست و با هر قسمت سریال، بیشتر از قبل عمیق، پیچیده، لایق احترام، اشکال دار و دوست داشتنی به نظر می رسد. در حد و اندازه ای که وقتی نیمه ی فصل اول را پشت سر می گذاریم، عملا در بسیاری از موقعیت ها، به هیچ عنوان نمی توان نسبت به کارهای سابرینا قبل از انجام شدن شان مطمئن بود و در عین حال، نه تنها این کارها هیچ وقت باعث تخریب تصورات مان از او نمی شوند، بلکه وی را به کاراکتر بزرگ تر و واقعی تری تبدیل می کنند.
وقتی در حال صحبت راجع به یک سریال با محوریت شخصیتی مشخص همچون سابرینا هستیم، احتمالا انتظار اتفاق افتادن سناریوی مشابه شرح داده شده برای اکثر کاراکترهای داستان را نداریم. ولی حقیقتش را بخواهید، باید پذیرفت که در محصول جدید نت فلیکس، ما حقیقتا دنیایی از کاراکترهای گوناگون را در حال تجربه کردن چنین چیزهایی می بینیم. آن ها انسان ها یا جادوگرانی ثابت نیستند و در عین حفظ ویژگی های اصلی شان در تمام قصه، با هر اتفاق مهم، تغییراتی در حد و اندازه ی خودشان هم پیدا می کنند. همین هم فضای داستانی اثر را به سمت زنده تر شدن می برد و سبب می شود که دنبال کردن دقایق Chilling Adventures of Sabrina، بعضا حس نگاه انداختن به زندگی مهم ترین اعضای یک جامعه ی کاملا واقعی و متفاوت را داشته باشد. جامعه ای که در آن بعضی ها درون نقش های تعریف شده شان قرار می گیرند و بعضی ها هم مثل دنیای واقعی، مشغول دنبال کردن یک هدف کلی نیستند. اما تک تک این افراد، پتانسیل خوب بودن، انجام کارهای منفی و حضور همزمان در جبهه هایی کاملا در تضاد با یکدیگر را دارند.
عنصری که در دل فضاسازی های عالی اثر، کیفیت شخصیت پردازی ها و شیمی های خلق شده مابین کاراکترهای آن را به اوج می رساند، نقش آفرینی های عالی بازیگرانش است
آن چه که در دل فضاسازی های عالی اثر، کیفیت شخصیت پردازی ها و شیمی های خلق شده مابین کاراکترهای قصه را به اوج می رساند، نقش آفرینی معرکه ی بازیگرانش است. اجراکنندگان لایق ستایشی که هرگز از کاراکترهای شان عقب نمانده اند و آن ها را دائما به درستی نشان مان می دهند. راس لینچ در نقش هاروی کینکل، همواره همان پسر عاشق پیشه، ناراحت از وضعیت خانوادگی و ساده ای است که غم ها و شادی های اغراق آمیزش، هیچ وقت باعث قطع ارتباط جدی وی با تماشاگر نمی شود. لوسی دیویس و میراندا اتو هم که به ترتیب در نقش های هیلدا و زلدا اسپل من، به شکلی عالی در تنفربرانگیز ظاهر شدن در برخی لحظه ها، دوست داشتنی بودن در ثانیه های دیگر و دائما جدی جلوه دادن شخصیت شان با همه ی اغراقی که دارد، به موفقیت دست می یابند. علاوه بر آن ها، در سریال چنس پردومو را داریم که رسما امبروز را انقدر خوب اجرا می کند که حتی درون ذهن مان، نتوانیم آن ها را جدا از یکدیگر تصور کنیم و همچنین جاز سینکلر و لاکلن واتسون را مشغول ساختن قهرمانانی کوچک و پراشتباه اما مهربان به نام های رزالیند و سوزی می بینیم. خلاصه که نقش آفرینی هایی که لابه لای دقایق «ماجراجویی های ترسناک سابرینا» با آن ها مواجه می شوید، تمامی شان قابل بحث و به اندازه ی کافی پیچیده هستند. حالا ممکن است بعضی های شان خوب باشند، بعضی عالی جلوه کنند و بعضی های دیگر مثل بازی درخشان شخص کرنان شیپکا هم دائما فوق العاده به نظر بیایند.
داستان Chilling Adventures of Sabrina، بر پایه ی خواسته های متفاوت یک شخصیت از زندگی اش بنا می شود و با اشکال گوناگون، پا به قلمروهای متفاوتی می گذارد. ماجرا از جایی کلید می خورد که سابرینا اسپل من، جادوگر جوانی که در کودکی والدینش را از دست داده است و همواره با عمه هایش زندگی می کند، در آستانه ی شانزده سالگی متوجه می شود که در شب تولدش موظف به نام نویسی در کتاب هیولا است. کتابی که نگارش اسمش در آن، از وی یک جادوگر حقیقی می سازد و در عین حال، آزادی عملش در برخی زمان ها را از او دریغ می کند. همین هم به نوعی باعث و بانی شروع قصه ی تلاش سابرینا، برای زندگی کردن در جایگاه دو شخصیت مختلف است. او روزها به دبیرستان گرین دیل می رود و مثل نوجوانان دیگر درسش را می خواند و شب ها عمه هایش را برای رفتن به کلیسای شب، همراهی می کند. این تضاد بین جادوگر بودن و زندگی کردن در قالب یک انسان عادی هم بزرگ ترین چالش شخصیت اصلی و بزرگ ترین عنصر شکل دهنده به هسته ی داستانی «ماجراجویی های ترسناک سابرینا» به شمار می آید.
محصول نت فلیکس با استفاده از بودجه ی مناسبی که مشخصا موفق به دریافت آن شده، دائما با جلوه های ویژه ی ستودنی، افکت های صوتی و تصویری عالی، طراحی بسیار زیبا و پرجزئیات محیط ها و بهره برداری از ظواهر پراهمیت دیگری مثل گریم ها، لباس ها و نورپردازی ها، موفق می شود این هویت دوگانه ی داستان را به شکلی ایده آل نشان تان دهد و همواره دنیای جادو و دنیای عادی انسان ها را مطابق تنظمیات فیلم نامه هایش، در جلوه ی جهان هایی پیوسته و در عین حال به شدت متفاوت، به تصویر بکشد. به همین سبب، مخاطب موفق به همراهی بیشتر و باورپذیرتر کاراکتر اصلی قصه هایش می شود و به دور از دیالوگ های توضیحی اضافه، بسیاری از قوانین و حتی فرم و معنی فانتزی های حاضر در سریال را خود به خود با دیدن و دنبال کردن همه ی لحظات آن می فهمد. چیزی که باید آن را علاوه بر مدل کلی روایتش که مبنی بر استفاده ی کاملا دقیق و به جا از همه ی دقایق موجود است کنید، تا بفهمید چه قدر می تواند حس کشش قدرتمندی بین شما و Chilling Adventures of Sabrina به وجود بیاورد.
یکی از معدود بخش های کاملا ترکیب شده ی سریال از منظر داشتن نکات مثبت و منفی، نحوه ی چالش آفرینی ها و پیروز شدن شخصیت اصلی بر این چالش ها است که در موارد انگشت شماری ضعیف ظاهر می شود و در نود درصد مواقع، جزو گروه ارزشمندترین نقاط قوت سریال به شمار می آید. چرا که فارغ از زمان های اندکی که مشکلات پیش آمده برای شخصیت اصلی، کمی ساده تر و آسان تر از آن چه که باید برطرف می شوند، در مابقی اوقات هنگام وقت گذاشتن برای Chilling Adventures of Sabrina، با موانعی مواجه هستیم که پشت سر گذاشته شدن شان توسط سابرینا، بی نهایت هیجان آور و جذاب به نظر می رسد. این جا قرار نیست یکی از آن سریال هایی را دنبال کنید که کاراکترهایش بدون فدا کردن هیچ چیز، همه چیز را به کمک کشف یک قدرت جادویی جدید به دست می آورند. سابرینا در دل داستان سریال، بارها و بارها وادار به فداکاری می شود، در انتخاب مسیرش تردید می کند، شکست می خورد، به دنبال راهی برای پیروزی می گردد یا حتی اگر روش فائق آمدن بر دشمن یا مشکلش را بداند، به قدری تلاش های قابل لمسش را تقدیم تان می کند که موقع نگاه انداختن به تک تک دستاوردهایش، بپذیرید که لیاقت داشتن آن ها را کسب کرده است.
تعادل فوق العاده ی برقرارشده بین قدرت ها و ضعف های سابرینا، شدت اهمیت دادن مان به قصه را افزایش می بخشد و گاه و بی گاه، به کمک بخش های متفاوتی از سریال می آید. مثلا یک بار که دارید آرام آرام حس فاصله گرفتن از دسته ای از شخصیت ها را لمس می کنید، با باز کردن پای آن ها به راه حل موجود برای برای برطرف کردن مسئله ای درگیرکننده درون یک پیرنگ داستانی، مجددا در ذهن تان تصاویرشان را پررنگ می کند. یک بار هم با به چالش کشیدن شخصیت اصلی و شکست دادن او به شکل جدی، واقع گرایی داستان در اوج فانتزی بودن را به رخ تان می کشد.
چنین چیزی خوش بختانه تنها و تنها محدود به روش های پشت سر گذاشتن مشکلات توسط شخصیت اصلی هم نشده است و در چگونگی خلقت خود آن ها نیز به چشم می خورد. هر دشمن مهم، هر مسئله ی دردناک، هر فاجعه ی قرارگرفته در مقابل شخصیت اصلی و هر عنصر چالش برانگیز دیگر، فقط وقتی سر راه سابرینا سبز می شود که تعریف، معنی و هویتش را پیدا کرده باشد. این یعنی داستان گویی Chilling Adventures of Sabrina، بر پایه ی معرفی ناگهانی موانعی تازه نیست که بخواهند شخصیت را به جلو هل بدهند. بلکه در طول دقایق آن، حتی دشمنان و رخدادهای منفی هم همیشه کم وبیش، پرداخت های خاص خودشان را از سوی نویسندگان تجربه می کنند.
تماشای «ماجراجویی های هولناک سابرینا»، فقط درباره ی دنبال کردن یک داستان پرکشش نیست و می تواند به معنی لمس مدل های متفاوت روایت قصه در دل جهانی ثابت نیز باشد
«ماجراجویی های هولناک سابرینا» مثل برخی از سریال های دیگر دنیای تلویزیون در سال های اخیر، حاصل ترکیب چند سبک آشنای داستانی با یکدیگر است که در همراهی با ماهیت خود قصه، فرم تازه ای را برای آن به وجود می آورند. فرم تازه ای که می تواند به اثر قابلیت یدک کشیدن ویژگی های جذب کننده ی متنوع و همچنین خطر بی هویت شدن را بدهد. اما کارگردانی های به جا، صحیح و متفاوت هر اپیزود از سریال مورد بحث، باعث می شود که تماشاگرِ Chilling Adventures of Sabrina، فقط روی مثبت این سکه را ببیند و فرصت تماشای محصولی را پیدا کند که می تواند در یک اپیزود کاملا دلهره آور، در یک اپیزود رازآلود، در یک اپیزود قهرمان محور و در یک قسمت هم دردناک باشد. پیاده سازی حجم بالایی از لحن های متفاوت در روایت داستان سریال، بدون شک نقطه ی قوت بزرگی است که مطلقا جلوی تکراری شدن آن را می گیرد و انتظارتان از قسمت ویژه و فصل دومش را هم شدیدا با افزایش مواجه می کند. چرا؟ چون دیدن «ماجراجویی های هولناک سابرینا»، فقط درباره ی دنبال کردن یک داستان پرکشش نیست و می تواند به معنی لمس مدل های متفاوت روایت قصه در دل جهانی ثابت نیز باشد. جهانی گسترده، دوست داشتنی و شگفت انگیز که حداقل باید در هر شرایط و حتی با کمترین علاقه ی ممکن نسبت به ژانر فانتزی، چند قسمت به آن فرصت بدهید تا خودش را نشان تان دهد. زیرا ماجراجویی های ترسناک سابرینا، ارزش دیدن و شنیدن را دارند.
شاید سریال در استفاده از برخی موارد مانند موسیقی ها بی نقص نباشد، شاید برخی اوقات شامل کلیشه های ژانر خودش بشود و شاید دقایق کمی را بتوان لابه لای قسمت های مختلفش یافت که کیفیت همه ی ثانیه های دیگر را ندارند. اما در جلوه ی نهایی محصولی است پر شده از بازیگری های دیدنی، دیالوگ های شنیدنی، قصه گویی های قابل لمس و توئیست هایی که با درک شان، هیجان زده می شوید. بهتر و بهتر و بهتر شدن همیشگی اثر با جلو رفتن اپیزودهایش هم نتیجه ای جز ستایش شدن نت فلیکس توسط تان را در بر نخواهد داشت؛ از این نظر که سیستم پخش همزمان همه ی اپیزودها توسط آن ها، با توجه به این که فصل اول Chilling Adventures of Sabrina را احتمالا بی وقفه تماشا می کنید، شدیدا به دردتان می خورد.
(از این جا به بعد مقاله، بخش هایی از داستان فصل اول سریال را اسپویل می کند)
ورای تمامی حرف های گفته شده، فاکتور ارزشمند و مهمی در ساختار روایتی سریال Chilling Adventures of Sabrina وجود دارد که اصولا کمتر به آن پرداخته می شود اما شاید شناختن جلوه هایی از ماهیتش، در مسیر درک بهتر و صحیح تر ذات ساخته ی نت فلیکس به کارتان بیاید. راجع به نمادسازی های مهمی صحبت می کنم که حتی فارغ از ارائه ی ترکیبی از عقاید موجود در ادیان مختلف و افسانه های مهم بخش بخش دنیا درباره ی شیاطین و دنیای جادوگران، خودشان را در یادآوری وضعیت جوامع امروزی نیز نشان تان می دهند. از شخصیت اصلی سریال که نیمه جادوگر و نیمه انسان است و رفتارهای اشخاصی مانند پرودنس نایت با او، مثال بارز نژادپرستی های حاضر در جای جای دنیا و مخصوصا بسیاری از مدرسه ها است گرفته تا سوءاستفاده هایی که جادوگران جوان پرادعا، با قدرت بالاترشان از انسان های فانی می کنند، همه و همه بیننده ی دقیق تر را به یاد رفتارهایی می اندازند که همین امروز، در مکان های متفاوتی از جهان حاضر هستند.
البته سریال حتی در چنین چیزی هم یک طرفه به قاضی نمی رود و برای نمونه با نشان دادن سکانس هایی شامل شکار بی پروایانه ی موجودات جادویی توسط آدم هایی فانی که به گرفتن زمین شان با قتل عام جادوگران از آن ها در گذشته افتخار می کنند، مخفیانه و حساب شده، تصویر مورد بحث را به نسخه ی بزرگ تر و زنده تری می رساند. همچنین رفتارهای کثیف و بعضا غیر قابل درک شخصیت هایی مثل پدر بلک وود در قبال زلدا اسپل من، واکنش مثبت زلدا به آن رفتارها و هزاران خرده پیرنگ دیگر هم چیزهایی هستند که شخص بیننده، همزمان با تماشای شان در قسمت های مختلف سریال، به سادگی می تواند متوجه ارتباط شان با دنیای پیرامون خودش شود.
برای شرح بیشتر این ادعا، کافی است به سکانس ایستادن سابرینا مقابل درخت در جنگل ترسناک نگاه کنید که بر پایه ی رفتاری نژادپرستانه، ساعاتی سیاه و ترسناک از زندگی اش را تحویل او می دهد. سابرینا در آن لحظه ها دقیقا به سان برده ای سیاه پوست که حق نگاه کردن در چشمان اربابش را نداشت، موظف به برنگرداندن سرش است. چون اگر بازگردد، موجوداتی وحشتناک زندگی اش را به پایان می رسانند. باز هم همچون برده ای که صداهای تکان خوردن شلاق در دستان اربابش نباید باعث ترسیدن و برگشتن او می شدند. چون چنین حرکتی تنها و تنها ضربه های مستقیم شلاق بر روی تمام بدن و صورتش را تقدیمش می کرد. پس از به پایان رسیدن این ساعات تاریک (بخوانید روزهای بد زندگی)، سابرینا با ارواح کودکانی روبه رو می شود که به سبب شکست خوردن در این امتحان، جان شان را از دست داده اند و بعد هم با کمک همین افراد، یعنی با بهره برداری از درد نهفته در دل گذشته ها، طوری از پرودنس و خواهرانش انتقام می گیرد که رفتارهای ظالمانه شان را یک بار برای همیشه، کنار بگذارند. «ماجراجویی های ترسناک سابرینا» الزاما سریال فلسفی و معناداری نیست و اصلا ادعایی هم نسبت به این چیزها ندارد. اما مثلا در همین سکانس، می گوید که راه پشت سر گذاشتن رفتارهای نژادپرستانه یا هر رخداد اجتماعی زشت و مشابه دیگر، پشت سر گذاشتن ساعت های تاریک، کمک گرفتن از مردمان دردکشیده در گذشته و احترام به آن ها و بعد، به کارگیری برخوردی متناسب در قبال متخلفان است. و خیال آن هایی که برای وجود چنین مفاهیم نمادینی در پس سرگرم کنندگی های تمام ناشدنی و خواستنی یک سریال ارزش قائل می شوند، باید راحت باشد که Chilling Adventures of Sabrina، کم از این مدل استعاره پردازی ها ندارد.
تصمیم گرفتم یک لیست متفاوت بنویسم. همیشه نوشته هایی را می خوانیم که به ما فیلم و سریال پیشنهاد می کنند. در این نوشته می خواهم از سریال هایی بنویسم که بعد از دیدن فصل اول شان آنها را رها کردم یا اینقدری بد بوده اند که پس از تماشای همان چند قسمت اول نیمه کاره ول کردم یا سریالی که به زور تا انتهای فصل اول تماشایش کردم!
سریال Tales From the loop
سریال tales from the loop
اول از همه به سراغ سریالِ tales from the loop می روم که همین چند روز پیش تمام فصل اول آن را تماشا کردم. در چند ماه اخیر که فیلم و سریالی باب طبع خودم نیافتم بر اساس تعریف هایی که از این سریال شنیدم، گفتم فرصتی به آن بدهم.
این سریال به جز ترکیب رنگی زیبا و جلوه های ویژه ی با کیفیت که تازه آن هم در چند صحنه توی ذوق می زند حرفی برای گفتن ندارد. صحنه مچاله شدن سطل آشغال یا فرورفتگی در زمین کشاوزی مثال هایی از ضعف جلوه های ویژه سریال است.
بازی های بد، ساختار اپیزودیک و گریم بد هر لحظه شما را وا می دارد از ادامه تماشا دست بردارید!
توضیح ندادن منطق موجود در جهان داستان نیز مزید بر علت می شود.
بعضی از داستان های سریال شما را به یاد ساعت برنارد و انیمه ی فول متال الکمیست میندازد.
گریم بسیار بد شخصیت لورتا در پیری شما به یاد سریال های کیمیا و ستایش میندازد! بازی بد شخصیت دَنی در سکانسی من را به خنده انداخته بود.
سریال The Witcher
سریال witcher
با این دید که سریال ویچر بتواند نیازم به یک دارک فانتزی را بر طرف کند به سراغش رفتم. باید بگویم بعد تماشای چند دقیقه ابتدایی قسمت اول آنجایی که ویچر با آن جادوگر عصا به دست روبرو می شود از تماشای سریال منصرف شدم.
همان ابتدای سریال زمانی که ویچر با آن موجود عنکبوت مانند (کیکیمورا) مبارزه می کند بعد او را سوار بر اسبش در ورودی شهر در نمایی لانگ شات می بینم در انجا پرده سبزی بودن صحنه به چشمم امد اما پیش خودم گفتم فرصتی دیگری به سریال بدهم. اما کیفیت بد ساخت عصایی که در دست مرد جادوگر بود تیر خلاصی بود برای من!
سریال Chilling Adventures of Sabrina
سریال chilling adventures of sabrina
سریال ماجراهای سابرینا که چیزی جز بازیگران خوش آب ورنگ چیزی ندارد. تمهیدی که امروزه بسیار در سریال ها به کار گرفته می شود. ریختن تعدادی بازیگر زیبا و استفاده از قدرت شبکه های اجتماعی برای جذب مخاطب.
فَن بازی و فانتزی سازی های مخاطبان با شخصیت های خیالی سریال آتش بیار این معرکه می شود که خودِ عوامل سریال و کمپانی های ساخت سریال، هیزم آن را فراهم می کنند و آتش طرفدران را شعله ور تر می کنند.
حجم اینگونه طرفداری ها به اندازه ای است که آدم را به خنده وا می دارد و به یاد افرادی میندازد که بازیگران را با نقش هایشان یکی می کنند و توانایی تمیز آنها از نقش هایشان را ندارند و در صورت دیدن آنها در خیابان زبان به ناسزا و توهین می گشایند.
سریالHis Dark Materials
سریال his dark materials
سریال His Dark Materials نیز از مشکلاتی همانند سریال های پیشین رنج می برد. بازی های بدِ شخصیت های فرعی، جلوه های ویژه بی کیفیت در بعضی از سکانس ها. داستان سریال به نظرم آنچنان بد بود که من بعد از تماشای قسمت چهارم از تماشای ادامه آن منصرف شدم. حتی حضور دخترک با استعداد Dafne keen هم نتوانست ناجی سریال شود.
در پایان باید اذعان کنم این سریال ها قطعا نکات و ویژگی های مثبتی هم دارند که ذکر آنها خودداری کردم.