نقد سریال ماجراهای ترسناک سابرینا

لورلی، فیلمی جذاب و خیره کننده با ژانر درام و البته داستانی متفاوت از فراز و نشیبهای زندگی زنی جوان است، که در جولای سال 2021 (به زودی) اکران میشود. جذابیت این فیلم بیدلیل نیست چرا که برنده جایزه اول جردن رسلر (Jordan Ressler) در جشنواره فیلم میامی سال 2021 شده است! در ادامهی مطلب با بررسی و نگاهی به فیلم لورلی 2021 (Lorelei) همراه روکیدا باشید.
معرفی فیلم درام لورلی 2021: شانس دوباره برای یک عشق
فیلم لورلی قطعا به یکی از پر بینندهترین فیلمهای ماه جولای سال 2021 تبدیل خواهد شد. این فیلم هرچند جوایز بسیاری در جشنوارههای مختلف کسب نموده است؛ اما در رسانه IMDB امتیاز 5.9 را در به خود اختصاص داده است. در ماه جولای سال 2021 فیلمهای درام مختلفی از جمله موفق فیلم آب راکد به زودی اکران خواهند شد. اما داستان لورلی بسیار متفاوت است!
این فیلم به کارگردانی سابرینا دویل (Sabrina Doyle) 30 جولای اولین اکران خود را خواهد داشت. روایتی با پیچیدگیهای خاص خودش که از زندگی یک زن جوان با سه فرزند و دیدار با عشق دیرینه خود به عرصه سینماها خواهد آمد. نویسندگی و کارگردانی لورلی، این درام زیبا با تمام ظرافتهای چیده شده در داستانش توسط سابرینا دویل میباشد.
او برنده جایزه هیئت داوران جشنواره فیلم دوویل 2020 شده است. نقش آفرینی پابلو شرایبر در کنار جنا مالون با هنرمندی کاملا واقعگرایانه بیننده را میخکوب میکند. از برنده شدن دیگر جوایزی که میتوان به آن اشاره کرد، جایزه بهترین بازیگر مرد در جشنواره فیلم فارگو 2021 به پابلو شرایبر است. فیلم درام و جذاب لورلی 2021 محصول مشترک دو کمپانی Freestyle Picture و Visit Films میباشد؛ که توسط مجموعه Vertical Entertainment به زودی به عرصه سینماها خواهد آمد.
داستان زندگی لورلی بدون شک اولین فیلم درام در این حوزه نیست، اما میتوان گفت یکی از فوقالعادهترین آنها است. تلفیق عشق، چالشهای زندگی، دوری و جدایی، شکست و حتی حسرت این فیلم را از یکنواختی و خستهکنندگی به دور کرده است. از تیم بازیگران حرفهای فیلم لورلی میتوان به: جنا مالون (Jena Malone)، پابلو شرایبر (Pablo Schreiber)، تریش اگان (Trish Egan) اشاره کرد که با همکاری خود در کنار یکدیگر تاثیرگذاری معنا و هدف فیلم را چندین برابر کردهاند. در ادامه همراه روکیدا باشید تا داستان جذاب فیلم لورلی 2021 (Lorelei) را بررسی کنیم.
بررسی داستان فیلم جذاب لورلی 2021: رویای لس آنجلس
در اولین تیزر منتشر شده، داستان فیلم لورلی 2021 (Lorelei) با آزاد شدن ویلند (پابلو شرایبر) از زندان آغاز میشود. ظاهرا او به حبس 15 ساله محکوم شده بود و پس از آزادی با استقبال گروهی از موتور سواران رو به رو میشود.
در ادامه ماجرا او برای اقامت به خانهای در نزدیک کلیسا میرود. صبح روز بعد با سکانسی از او با دیدن دولورس (جنا مالون) در یک کلیسای نیمهکاره مواجه میشویم. در طی جریان فیلم متوجه میشویم که دولورس ملقب به لولا عضو گروه حمایت از مادران تنها، به سرپرستی پاستور گیل (تریش اگان) میباشد. از نوع نگاه آن دو به یکدیگر در اولین برخورد میتوان حدس زد که همدیگر را میشناسند. هرچند که طولی نمیکشد و متوجه شناخت قبلی آنها میشویم.
چینش داستان فیلم لورلی 2021 به صورتی است که مخاطب را نسبت به گذشته آن دو کنجکاو میکند. با قرارگیری جزئیات بیشتر در جریان فیلم لورلی 2021 از دوستی و عاشقانه کودکانهای در دوران دبیرستان لولا و ویلند شگفتزده خواهیم شد. در حقیقت پس از 15 سال دو جوانی که یک روز عاشق یکدیگر بودند همدیگر را ملاقات میکنند. در ظاهر زمان زیادی گذشته و زندگی هر کدام از آنها جهت متفاوتی گرفته است.
در یک همنشینی دوباره لولا روایت زندگی خودش را برای ویلند تعریف میکند. حالا او یک مادر تنها است که سرپرست دو دختر و یک پسر میباشد. سابرینا دویل بسیار واقعگرایانه مشکلات اقتصادی، اجتماعی و شکستهای لولا و تمام چالشهای بزرگ کردن فرزندانش را به عرصه نمایش درآورده است. از رویای به لس آنجلس رفتن او یا شرکت در المپیک که با وجود مشکلاتش اتفاق نیفتاده است.
با وجود تمامی سختیها ویلند تصمیم میگیرد که با لولاو فرزندانش زندگی کند و در جریان داستان رابطه عاشقانه آن دو به اوج خود میرسد. به شما پیشنهاد میکنیم اگر طرفدار ژانر درام هستید لورلی 2021 را حتما تماشا کنید.
منبع: Hollywood reporter.com
نقد و بررسی
امتیاز فیلم از نظر روکیدا
امتیاز روکیدا
بررسی تخصصی فیلم و سریال و امتیازدهی از نظر روکیدا بر اساس فاکتورهای: تولید و ترکیب، جلوههای ویژه، بازیگران و قدرت ایفای نقش، کارگردانی و فیلمنامه
نقاط قوت
نقاط ضعف
سرویس استریمینگ نتفلیکس (Netflix) برای هر سلیقهای سریالی ساخته است هر چند سریالهای قدیمی بسیاری که توسط شبکههای دیگر ساخته شده نیز از طریق این سرویس به نمایش در میآیند. در ادامه این مطلب میخواهیم شما را با بهترین سریالهای در حال پخش این سرویس استریمینگ آشنا کنیم.
۱- آینه تاریک
آیا دنیای واقعی به اندازه کافی برایتان یک دنیای پادآرمانشهری نیست؟ فصل پنجم سریال دیدنی و آنتالوژی «آینه تاریک» (Black Mirror) بازگشته است و سه اپیزود جدید را به شما معرفی میکند که آب سردی خواهد بود بر رویاهای شما در مورد آینده تکنولوژی. در سریال تحسین شده و پرطرفدار چارلی بروکر و آنابل جونز باید منتظر هر چیزی باشید و فصل جدید نیز از این قاعده مستثنی نیست که در آن تمها و ماجراهای متنوعی در ژانرهای مختلف مورد بررسی قرار میگیرد از نوارهای ضبط شده در مورد روابط خصوصی افراد تا رسانههای اجتماعی و دوستان ربات. چنین داستانهایی با حضور بازیگرانی طراز اول مانند اندرو اسکات و مایلی سایرس به تصویر کشیده شده اند. سریال «آینه تاریک» یکی از سریالهایی است که باید حتماً دید و برای مدتی شما را به فکر فرو خواهد برد.
۲- مرد یک مشتی
سایتاما میگوید که «من تنها برای لذت بردن قهرمان شده ام»، اما همه چیز به شکل وحشتناکی تغییر مسیر میدهد. در تلاش برای تبدیل شدن به بزرگ تری قهرمان او یک اشتباه کوچک مرتکب میشود: سایتاما بسیار بیشتر از آنچه که باید قوی شده و البته موهایش را نیز از دست میدهد. در انیمیشن سریالی «مرد یک مشتی» (One-Punch Man) با قهرمانی روبرو هستیم که تنها یک مشتش میتواند دشمنانش را از پای درآورد. این روایت با هر گونه داستان ابرقهرمانی که دیده اید متفاوت است که علیرغم آشفتگیهای جذابش از جدیتی که در انیمیشنهای دیگر ژاپنی دیده میشود فارغ است. چه یک کهنه سرباز دنیای انیمه باشید و چه تازه وارد این عرصه شده باشید، «مرد یک مشتی» از آن دسته انیمههایی است که هر کسی از تماشای آن لذت خواهد برد.
۳- قتل جیانی ورساچه
سریال «قتل جیانی ورساچه» (The Assassination of Gianni Versace) یک داستان تاریک واقعی با کمی دراماتیزاسیون از تیم ساخت سریال «مردم در مقابل او جی سیمپسون» (The People v O.J. Simpson) است که در آن داستان اندرو کونانان روایت میشود، قاتلی سریالی که در سال ۱۹۹۷ جیانی ورساچه، طراح مد و فشن معروف ایتالیایی را در بیرون از خانه اش در میامی بیچ، فلوریدا با شلیک گلوله به قتل رساند. این سریال به شکل گیری شخصیت غریب، مبهم و به شدت تاریک کونانان میپردازد که نقش او را به زیبایی هر چه تمام تر، دارن کریس بازی کرده است. از ابتدا تا به انتها این سریال یک داستان جذاب، سرگرم کننده و دیدنی است.
۴- لیلهمر
اولین سریال اورجینال نتفلیکس با عنوان «لیلهمر» (Lillehammer) یک کمدی سیاه و جنایی بسیار خلاقانه است به خصوص اگر اولین بار به تماشای آن نشسته باشید. استیوی ون زانت که بیشتر به خاطر نقشش در سریال «سوپرانوها» شناخته میشود در این سریال نقش یک رییس مافیایی مشابه، اما عجیب و غریب را بازی میکند که پس از شهادت علیه همکاران خلافکارش تصمیم میگیرد به نروژ برود. در نهایت او در منطقه لیلهمر سکونت میکن که آن را از مسابقات المپیک زمستانی ۱۹۹۴ به یاد دارد و در آنجا شروع به تشکیل یک امپراطوری مافیایی دیگر میکند.
۵- عروسک روسی
در سریال «عروسک روسی» (Russian Doll)، شخصیت نادیا از دو مشکل رنج میبرد: یکی اینکه او دائماً در حال مردن است و دیگری اینکه او دائماً زنده میشود البته به شکل «روز گروندهاگ» و نه «مردگان متحرک». اپیزود اول این سریال با یک جشن تولد که برای نادیا گرفته شده آغاز میشود. همان شب او میمیرد و بار دیگر خود را در جشن مییابد. ادامه ماجرای سریال به مردن، زنده شدن و حضور دوباره در جشن تولدش و تلاش او برای یافتن راز موادی که در جریان جشن مصرف کرده یا هر اتفاق دیگری که منجر به سیکل عجیب زندگی او شده میپردازد. نتیجه این ماجراها بسیار سرگرم کننده و الهام بخش است در حالی که بن مایههای فلسفی آن را نیز نباید نادیده گرفت.
۶- گفتگوها با یک قاتل: نوارهای تد باندی
اگر دنبال یک ترس و وحشت واقعی هستید بهتر است به تماشای یک سریال مستند در مورد زندگی مردی که خشونت و بیرحمی دیوانه وار او آمریکای دهه ۱۹۷۰ را در شوک فرو برد بنشینید. سریال «گفتگوها با یک قاتل: نوارهای تد باندی» (Conversations with a Killer: The Ted Bundy Tapes) بر اساس مصاحبههای تد باندی با استفن میچود در زندان و پیش از اعدام این قاتل سریالی مخوف ساخته شده و در آن میچود از او میخواهد که در قالب شخصیت سوم به سوالات او پاسخ دهد و بدین طریق از اعترافات تد باندی در مورد قتل ۳۰ زن پرده برداشته میشود. خشونتهای بربر گونه او در این قتلها نیز در قالب سخنان او به تشریح بازگو میشود. این نوارهای صوتی در زمان خود عموم مردم را بیش از پیش در وحشت فرو برد، اما هنوز هم پس از نزدیک به ۴ دهه ترسناک هستند. به تنهایی به تماشای این سریال مستند ننشینید!
۷- The OA
سریال هشت اپیزودی «The OA» یکی از غیرمعمولترین و اورجینالترین سریالهای اخیر سرویس نتفلیکس است. داستان سریال با بازگشت شخصیت پریری جوهانسون بعد از هفت سال گم شدن آغاز میشود. او در بازگشت از مکانی که در این مدت بوده و اینکه چطور بار دیگر بینایی اش را بدست آورده سخن نمیگوید. ادامه داستان این سریال یک ماجرای رازآلود ماوراء الطبیعی جذاب است. فصل دوم این سریال مهیج نیز امسال منتشر خواهد شد که باید انتظار داشت مانند فصل اول مورد استقبال منتقدان قرار گیرد.
۸- آخرین پادشاهی
داستان سریال «آخرین پادشاهی» (The Last Kingdom) در اواخر قرن نهم میلادی در انگلستان میگذرد، بسیار پیش از آن که این کشور به طور کامل متحد شود. قلمروهای مجزای این منطقه که دائماً در جدال و رقابت با یکدیگر هستند مورد حمله وایکینگها قرار گرفته و تسخیر شده اند و تنها منطقه وسکس به رهبری شاه آلفرد باقی مانده که در مقابل این قوم جنگجو مقاومت میکند. این سریال یک درام تاریخی جذاب و سرگرم کننده است که به بررسی ماجراجوییهای شخصیت اوترد اهل ببانبورگ میپردازد، یک جنگجوی جوان آنگلوساکسونی که در کودکی ربوده شده و مانند وایکینگها تربیت شده و در تلاش برای بازگرداندن زمینها و اعتبار خانوادگی خود، به بازی خطرناکی دست میزند. اگر چه این سریال را نمیتوان با عظمت و محبوبیت سریال «وایکینگ ها» (Vikings) مقایسه کرد، اما جایگزین مناسبی برای این سریال منتشر شده توسط شبکه هیستوری خواهد بود. تاکنون سه فصل از این سریال ساخته شده و فصل چهارم نیز در راه است.
۹- ماجراجوهای ترسناک سابرینا
کسانی که با شخصیت دوست داشتنی سابرینا در کتابهای کمیک «سابرینا جادوگر نوجوان» (Sabrina the Teenage Witch) آشنا هستند شاید انتظار ساخته شدن یک سریال تلویزیونی بر اساس این داستانها را نداشتند، اما سریال «ماجراجوییهای ترسناک سابرینا» (Chilling Adventures of Sabrina) به یک اندازه برای طرفداران قدیم و جدید این داستانهای کمیک جذاب خواهد بود. این سریال یک سریال حقیقتاَ ترسناک، اما تاریک و جذاب است که داستان سابرینا اسپلمن ۱۶ سالهای را روایت میکند که مجبور میشود بین ادامه زندگی به عنوان یک جادوگر و دوستان میرای خود یکی را انتخاب کند. کیرنان شیپکا در نقش سابرینا یک روح تازه و آشنا را به این شخصیت داده است. اپیزودهای این سریال داستانهای و رویه متفاوتی داشته، اما از یک طراحی گوتیک جذاب بهره میبرند که در برخی مواقع باعث پریدن شما از روی مبل تان خواهد شد.
۱۰- یتیم سیا
تاتیانا ماسلانی، بازیگر کانادایی، در سریال «یتیم سیاه» (Orphan Black) ماسک نسخه علمی تخیلی شخصیت ورونیکا مارس را با یک لهجه بریتانیایی و حال و هوای غریب بر صورت میگذارد. او در این سریال نقش سارا را بازی میکند، محصول جانبی بدشانس یک آزمایش علمی در مورد کلون کردن که دل شما را خواهد برد. بعد از این که شاهد خودکشی زنی است که شباهت زیادی به او دارد، سارا تصمیم میگیرد هویت او را شناسایی کرده و خیلی زود میفهمد که نسخههای دیگری مانند او وجود دارند.
۱۱- بوجک هورسمن
اکنون فصل پنجم سریال انیمیشن «بوجک هورسمن» (BoJack Horseman) در حال پخش است و شما این شانس را دارید که شاهد یکی از بهترین آثار تاریخ تلویزیون در نتفلیکس باشید. شخصیت بوجک هورسمن در دهه ۱۹۹۰ ستاره یک سریال خانوادگی مشهور بوده است، اما از آن زمان تاکنون تغییرات زیادی رخ داده است و در این داستان به شرایط زندگی بوجک ۲۰ سال پس از دوران اوج بازیگری اش پرداخته میشود. وی اکنون در میانسالی قرار داشته و به شدت به مصرف مواد مخدر وابسته شده است. در لس آنجلسی که نیمی از ساکنان آن را هیبریدهای حیوان-انسان تشکیل میدهند، بوجک در یک کمدی سیاه، اما سرگرم کننده هویت خود را به چالش میکشد. شاید در نیمه اول فصل ابتدایی آن را بیش از حد تاریک بیابید، اما در ادامه بدون شکل شیفته و جذب داستان خواهید شد.
۱۲- پایان این دنیای لعنتی
«فکر میکردم او یک گزینه جذاب برای کشتن خواهد بود. از این رو وانمود کردم که عاشق او شده ام». بدین ترتیب است که مونولوگ درونی شخصیت جیمز در سریال «پایان این دنیای لعنتی» (The End of the F***ing World) آغاز میشود. جیمز یک نوجوان ۱۷ ساله متفاوت و غریب است که متقاعد میشود یک سایکوپاث است. هدف او برای اولین قتلش دخری به نام آلیسا است که دانش آموز جدید مدرسه با والدینی فاجعه و استعدادی خاص برای متنفر کردن دیگران از خود است. این دو در نهایت با هم از خانه فرار کرده و رشتهای از قتلها که مرتکب میشوند آنها را به یکدیگر نزدیک میسازد. این کمدی سیاه بی نقص، علیرغم این که ۸ اپیزود فصل اول آن هر کدام تنها نیم ساعت طول دارند، اما به شدت شما را مشتاق دیدن بیشتر خواهد کرد.
۱۳- شکارچی ذهن
دیوید فینچر کارگردان شناخته شدهای است که او را به خاطر تریلرهای پرتعلیقش میشناسیم و در سریال «شکارچی ذهن» (Mindhunter) نیز او همان فینچر کلاسیک و همیشگی در قالب کارگردان و تهیه کننده سریال است. این سریال داستان پیشرفتهای اولین ماموران اف بی آی در بررسی سیستماتیک قتلها و قاتلین سریالی را در قالب مصاحبههای مستند گونه دراماتیزه شده به تصویر میکشد که در آن از مصاحبههای واقعی با قاتلین سریالی و تجاوزگران آمریکایی الهام گرفته شده است. همچنین این سریال را میتوان مطالعه دقیق و جذاب تبدیل شدن اف بی آی از یک آژانس پلیسی محافظه کار و سنتی به پیشگام بودن در عرصه روانشناسی جنایی دانست. اگر از طرفداران آثار سابق دیوید فینچر هستید بدون شک «شکارچی ذهن» نیز شما را راضی خواهد ساخت.
۱۴- خرابکار آمریکایی
سریال سیاه و شبه مستند «خرابکار آمریکایی» (American Vandal) داستان دانش آموزی به نام پیتر مالدونادو را روایت میکند که با تحقیقاتی سیستماتیک سعی دارد اشتباه بودن اخراج یکی از دوستانش به دلیل کشیدن اشکال قبیح روی ماشین ۲۷ معلم مدرسه را مشخص نماید. «خرابکار آمریکایی» با طعنه هوشمندانهای که در خود دارد شما را جذب خواهد کرد و همزمان از مولفههای مستندهای جنایی واقعی و فرهنگ دبیرستانهای مدرن آمریکایی استفاده کرده و در ادامه شما را به یک داستان رازآلود وارد میکند. بعد از چند اپیزود بدون شک هنگام تماشای ادامه سریال روی لبه مبل خواهید بود و از خود میپرسید چه کسی آن اشکال زشت را روی ماشینها کشیده است؟
۱۵- سیاره ما
دیوید آتنبرو بازگشته است و برای اولین بار سریالی برای سرویس نتفلیکس با موضوع حیات وحش ساخته است. «سیاره ما» (Our Planet) را باید جاه طلبانهترین سریالی که تاکنون در مورد حیات وحش ساخته شده دانست که با کیفیتی خیره کننده از مرتفعترین نقاط زمین به عمق اقیانوسها میرود. در این سریال نیز مانند دیگر آثار آتنبرو شاهد یک پیام هستیم: اینکه انسانها در حال نابودی سیاره زمین به شکلی ترسناک هستند. در این سریال تاثیری ویرانگر که انسان بر روی محیط زیست گذاشته و تغییراتی که برای توقف این تخریبها باید صورت گیرد به وضوح بازگو میشود.
منبع: wired
نقد فصل اول سریال Chilling Adventures of Sabrina – ماجراجوییهای ترسناک سابرینا
تصمیمگیری دربارهی دیدن یا ندیدن Chilling Adventures of Sabrina، فقط به پاسخ این سوال بازمیگردد که آیا میخواهید پا به ده ساعت ماجراجویی فانتزی تاریک، هیجانآور و پرشده از جذابیتهای گوناگون بگذارید یا نه.
دلتنگ شدن برای لمس دوبارهی حس ورود به یک جهان کامل، تعریفشده و متفاوت از دنیای عادیمان درون یک قصهی فانتزی بلند، احتمالا احساسی است که فقط طرفداران پروپا قرص این ژانر محترم و ستودنی آن را میفهمند. آدمهایی که «ارباب حلقهها» (The Lord of the Rings)، «هری پاتر» (Harry Potter)، «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) و بسیاری فیلمها و سریالهای خواستنی دیگر دنیای تخیلات را با همهی تفاوتهایشان، قبل از هر چیز از این منظر ستایش میکنند که با کمک آنها، شانس زندگی کردن در جهانهای تازهای را به چنگ آوردهاند. یک تجربهی ستودنی و جذاب که هیچ مدل همذاتپنداری و هیچ شکلی از داستانگوییهای فوقالعادهی حاضر در ژانرهایی خارج از فانتزی، نمیتوانند جایگزینش بشوند و اصولا در فیلمهای مجموعهای یا سریالهای تلویزیونی، نمود بیشتری پیدا میکند. پس بگذارید به عنوان یکی از دوستداران و ستایشکنندگان همیشگی دنیاهای دوستداشتنی بیرون کشیدهشده از دل تخیلات، قبل از هر چیز همین را بگویم که سریال Chilling Adventures of Sabrina، از پس ترسیم تمام آنچه که برای وارد شدن به جهانی جایگزین و شاید غیرواقعی نیاز داریم، برمیآید. طوری که فارغ از همهی ارزشهای هنریاش و همهی قدرتنماییهایی که در راه سرگرم کردنتان به نمایش میگذارد، میتواند به مخاطب هدف خود، آرزوی حضور در جهانش را بدهد و از آنجایی که این جهان نسخهی تغییریافته اما کاملا باورپذیری از دنیای پیرامون خودمان است، این ویژگی مثبت دوستداشتنی، خیلی سریع بدل به یک نقطهی قوت فوقالعاده میشود.
اتمسفر حاکم بر داستان سریال و از آن مهمتر پرترهی عمیقی که محصول نتفلیکس از شهر نهچندان بزرگ ولی پیچیده و پر رمز و راز گریندیل به تصویر میکشد، یکی از اصلیترین دلایل لایق تماشا بودن محصول مورد بحث، به حساب میآید. چون یکی از آن عناصر شکلدهنده به قصه است که میتوان اوج هماهنگی و تعادل بین اجزای اثر را درونش مشاهده کرد. در حقیقت نحوهی کارکرد اتمسفرسازیهای سریال، وابستگی شدیدی به تقسیم کردن مناطق گوناگون شهر به بخشهای کوچکتر مانند جنگل، معادن، مدرسهی عادی و ساختمانهای دیگر دارد. شهری که مثلا جنگلهایش جادویی، معادنش شیطانی و بقیهی مناطقش کاملا عادی هستند. در آن طرف ماجرا اما نسخهی متفاوت همین محیط را داریم که به بیان بهتر با محوریت ساختمانهایی همچون کلیسای شب (محل عبادت جادوگران در داستان) و مدرسهی هنرهای نادیدنی (محل تدریس جادوگران جوان)، ترسیم شده است. این وسط اما نکتهی مثبت «ماجراجوییهای ترسناک سابرینا» فقط پرجزئیات بودن و فلسفهمند ظاهر شدن تکتک این مکانها نیست و بیشتر، به ارتباطات عمیق آنها با یکدیگر برمیگردد.
ارتباطاتی آنقدر پیچیده که بیننده هرگز نتواند موقع دنبال کردنشان، جادو و واقعیت را از یکدیگر متمایز ببیند و در هر موقعیتی، انتظار از راه رسیدن هر چیزی را داشته باشد. هم ممکن است درون یک خانهی ظاهرا عادی از شهر گریندیل با یک عنصر جادویی افسانهای یا شیطانی به خصوص مواجه شود و هم ممکن است درون مدرسهی هنرهای نادیدنی، نوجوانانی با دغدغههای کاملا مشابه با آدمهای حاضر در مدرسهی عادی شهر را تماشا کند. نتیجه هم نمیتواند چیزی باشد جز غیرمنتظره شدن سریال. جز پیوستگی تمام بخشهای نقشهای که به مخاطب نشان میدهد. پس عجیب هم نیست که تماشاگر جهان رازآلودش را با آغوش باز بپذیرد و کشف تکتک مناطق حاضر در آن همراه با کاراکتر اصلی قصه، برایش در فرم تجربهای ناب و هیجانانگیز ظاهر شود. راستی، Chilling Adventures of Sabrina به همان اندازه که خوب دنیایش را نشانتان میدهد، خوب هم از پس مخفی کردن عناصر مهم و مکانهای خاص آن و همچنین بدون حد و مرز نشان دادنش برمیآید. پس شما هم همزمان با لذت بردن از اکتشاف نقطه به نقطهاش، از جایی به بعد میفهمید که همواره نشستن مقابل یک اپیزود جدید از این سریال، میتواند به معنی سفر به دنیایی از لوکیشنهای تازه یا کشف کردن وحشتها و شادیهای ناشناختهی پنهانشده درون یکی از محیطهایی که پیشتر موفق به دیدنشان شدهاید، باشد.
اما افزون بر اتمسفرسازی عالی، دومین نقطهی قوت پررنگ نسخهی تصویری زندگی سابرینا اسپلمن با بازی کمنقص و مثالزدنی کرنان شیپکا، شخصیتهای خاکستری، اسطورهها، پروتاگونیستها و آنتاگونیستهایش هستند. موجوداتی که چه انسان و چه غیرانسان باشند، یا در مقابلشان قرار نمیگیرید، یا سریال تا انتهای وجودیتشان را برایتان کندوکاو میکند. جالبتر آن که شناسایی تکتک کاراکترهای اصلی و فرعی اثر هم انصافا لذت خاص خودش را دارد و به علت قرارگیری دائمی آنها درون قوسهای شخصیتی قابل لمس و گوناگون، تبدیل به تجربهای غیر قابل پیشبینی میشود. از عمههای سابرینا یعنی زلدا و هیلدا اسپلمن که حکم سرپرستهای دائمیاش را دارند تا هاروی کینکل ساده و فانی که عشق دوطرفهاش به سابرینا، به شکل غیرمنتظرهای باورپذیر و مهم به نظر میرسد. تازه اینها فقط دستهی محدودی از کاراکترهای سریال هستند و باید به لیست شخصیتهای پیچیده و عجیب اثر، پدر بلکوود یعنی رهبر کلیسای شب، امبروز اسپلمن، خانم واردول، رزالیند واکر، پرودنس نایت، اگثا، دورکس و سوزی پاتنام را هم اضافه کرد.
سریال سعی میکند دائما با وقت گذاشتن برای تمامی این شخصیتها و اختصاص دادن جزئیات بیشتر و بیشتر به آنها، رابطهی قابل لمستری بین تماشاگر و تکتکشان برقرار کند. البته که Chilling Adventures of Sabrina چه در این بخش و چه در بعضی قسمتهای جریانیافته درون مدرسه در اوایل داستان، شباهت انکارناپذیری به تمام کلیشههای قصههای نوجوانانهی مشابه پیدا میکند، اما حتی همین هم جلوی رسیدنش به سطح متفاوتی از کیفیت را نگرفته است. چون مثلا با بهرهبرداری از ترفند پررنگ کردن تضادها و نقاط اشتراک هر کدام از شخصیتها با یکدیگر، دائما آنها را روی هم سوار میکند و با کمک محبوبیت یا تنفربرانگیز ظاهر شدن یک کاراکتر، قسمت زیادی از مسیر پردازش فرد دیگری را هم میرود. به گونهای که اگر بعد از چند اپیزود تماشا کردن سریال، هر کدام از دو کاراکتر اصلی آن را کنار هم بگذارید، خیلی سریع حتی فکر کردن به نقاط اشتراک و تفاوتشان، شیمی حاضر در بین آنها را برایتان پررنگتر از قبل میکند.
همچنین Chilling Adventures of Sabrina، همانگونه که گفتم گسترهی غیر قابل حدس و بزرگی از شخصیتها را شامل میشود. یعنی هم کاراکترهایی دارد که همیشه در طرف خوب ماجرا قرار میگیرند، هم افراد و موجوداتی که دشمنان و آزاردهندگان ابدی شخصیتهای مثبت هستند، هم کاراکترهایی که بیشتر در جلوهی نمادینشان تعریف میشوند و هم انسانها و جادوگرانی که جلوهی خاکستریشان، باعث قابل پیشبینی نبودنشان میشود. اما سریال حتی در پیشبرد عناصر شخصیتی این کاراکترها نیز تسلیمناپذیر و پر دل و جرئت، ابایی از بخشیدن رفتارهای متفاوت به هر کدام از آنها ندارد و با این که به شدت از پس چارچوبسازی برای تک به تک شخصیتهای مهمش برمیآید، آنقدر به دور از چشمانتان ویژگیهای خاصی را در وجودشان میپروراند که هر لحظه، امکان روبهرو شدن با کاری ورای چارچوب تعریفشده برای آنها در داستان، وجود داشته باشد. اتفاقی که هم به اندازهی کافی شوکهکننده است و هم بعد از رخ دادن، تازه تماشاگر را به یاد تمام زمینهچینیهای غیرمستقیم اثر برای از راه رسیدنش میاندازد. از همه جالبتر آن که حتی قهرمان اصلی داستان یعنی سابرینا اسپلمن هم برخلاف پروتاگونیستهای دیدهشده در اکثر آثار مشابه، به هیچ عنوان یک کاراکتر چندخطی نیست و با هر قسمت سریال، بیشتر از قبل عمیق، پیچیده، لایق احترام، اشکالدار و دوستداشتنی به نظر میرسد. در حد و اندازهای که وقتی نیمهی فصل اول را پشت سر میگذاریم، عملا در بسیاری از موقعیتها، به هیچ عنوان نمیتوان نسبت به کارهای سابرینا قبل از انجام شدنشان مطمئن بود و در عین حال، نه تنها این کارها هیچوقت باعث تخریب تصوراتمان از او نمیشوند، بلکه وی را به کاراکتر بزرگتر و واقعیتری تبدیل میکنند.
وقتی در حال صحبت راجع به یک سریال با محوریت شخصیتی مشخص همچون سابرینا هستیم، احتمالا انتظار اتفاق افتادن سناریوی مشابه شرحدادهشده برای اکثر کاراکترهای داستان را نداریم. ولی حقیقتش را بخواهید، باید پذیرفت که در محصول جدید نتفلیکس، ما حقیقتا دنیایی از کاراکترهای گوناگون را در حال تجربه کردن چنین چیزهایی میبینیم. آنها انسانها یا جادوگرانی ثابت نیستند و در عین حفظ ویژگیهای اصلیشان در تمام قصه، با هر اتفاق مهم، تغییراتی در حد و اندازهی خودشان هم پیدا میکنند. همین هم فضای داستانی اثر را به سمت زندهتر شدن میبرد و سبب میشود که دنبال کردن دقایق Chilling Adventures of Sabrina، بعضا حس نگاه انداختن به زندگی مهمترین اعضای یک جامعهی کاملا واقعی و متفاوت را داشته باشد. جامعهای که در آن بعضیها درون نقشهای تعریفشدهشان قرار میگیرند و بعضیها هم مثل دنیای واقعی، مشغول دنبال کردن یک هدف کلی نیستند. اما تکتک این افراد، پتانسیل خوب بودن، انجام کارهای منفی و حضور همزمان در جبهههایی کاملا در تضاد با یکدیگر را دارند.
آنچه که در دل فضاسازیهای عالی اثر، کیفیت شخصیتپردازیها و شیمیهای خلقشده مابین کاراکترهای قصه را به اوج میرساند، نقشآفرینی معرکهی بازیگرانش است. اجراکنندگان لایق ستایشی که هرگز از کاراکترهایشان عقب نماندهاند و آنها را دائما به درستی نشانمان میدهند. راس لینچ در نقش هاروی کینکل، همواره همان پسر عاشقپیشه، ناراحت از وضعیت خانوادگی و سادهای است که غمها و شادیهای اغراقآمیزش، هیچوقت باعث قطع ارتباط جدی وی با تماشاگر نمیشود. لوسی دیویس و میراندا اتو هم که به ترتیب در نقشهای هیلدا و زلدا اسپلمن، به شکلی عالی در تنفربرانگیز ظاهر شدن در برخی لحظهها، دوستداشتنی بودن در ثانیههای دیگر و دائما جدی جلوه دادن شخصیتشان با همهی اغراقی که دارد، به موفقیت دست مییابند. علاوه بر آنها، در سریال چنس پردومو را داریم که رسما امبروز را انقدر خوب اجرا میکند که حتی درون ذهنمان، نتوانیم آنها را جدا از یکدیگر تصور کنیم و همچنین جاز سینکلر و لاکلن واتسون را مشغول ساختن قهرمانانی کوچک و پراشتباه اما مهربان به نامهای رزالیند و سوزی میبینیم. خلاصه که نقشآفرینیهایی که لابهلای دقایق «ماجراجوییهای ترسناک سابرینا» با آنها مواجه میشوید، تمامیشان قابل بحث و به اندازهی کافی پیچیده هستند. حالا ممکن است بعضیهایشان خوب باشند، بعضی عالی جلوه کنند و بعضیهای دیگر مثل بازی درخشان شخص کرنان شیپکا هم دائما فوقالعاده به نظر بیایند.
داستان Chilling Adventures of Sabrina، بر پایهی خواستههای متفاوت یک شخصیت از زندگیاش بنا میشود و با اشکال گوناگون، پا به قلمروهای متفاوتی میگذارد. ماجرا از جایی کلید میخورد که سابرینا اسپلمن، جادوگر جوانی که در کودکی والدینش را از دست داده است و همواره با عمههایش زندگی میکند، در آستانهی شانزده سالگی متوجه میشود که در شب تولدش موظف به نامنویسی در کتاب هیولا است. کتابی که نگارش اسمش در آن، از وی یک جادوگر حقیقی میسازد و در عین حال، آزادی عملش در برخی زمانها را از او دریغ میکند. همین هم به نوعی باعث و بانی شروع قصهی تلاش سابرینا، برای زندگی کردن در جایگاه دو شخصیت مختلف است. او روزها به دبیرستان گریندیل میرود و مثل نوجوانان دیگر درسش را میخواند و شبها عمههایش را برای رفتن به کلیسای شب، همراهی میکند. این تضاد بین جادوگر بودن و زندگی کردن در قالب یک انسان عادی هم بزرگترین چالش شخصیت اصلی و بزرگترین عنصر شکلدهنده به هستهی داستانی «ماجراجوییهای ترسناک سابرینا» به شمار میآید.
محصول نتفلیکس با استفاده از بودجهی مناسبی که مشخصا موفق به دریافت آن شده، دائما با جلوههای ویژهی ستودنی، افکتهای صوتی و تصویری عالی، طراحی بسیار زیبا و پرجزئیات محیطها و بهرهبرداری از ظواهر پراهمیت دیگری مثل گریمها، لباسها و نورپردازیها، موفق میشود این هویت دوگانهی داستان را به شکلی ایدهآل نشانتان دهد و همواره دنیای جادو و دنیای عادی انسانها را مطابق تنظمیات فیلمنامههایش، در جلوهی جهانهایی پیوسته و در عین حال به شدت متفاوت، به تصویر بکشد. به همین سبب، مخاطب موفق به همراهی بیشتر و باورپذیرتر کاراکتر اصلی قصههایش میشود و به دور از دیالوگهای توضیحی اضافه، بسیاری از قوانین و حتی فرم و معنی فانتزیهای حاضر در سریال را خود به خود با دیدن و دنبال کردن همهی لحظات آن میفهمد. چیزی که باید آن را علاوه بر مدل کلی روایتش که مبنی بر استفادهی کاملا دقیق و بهجا از همهی دقایق موجود است کنید، تا بفهمید چهقدر میتواند حس کشش قدرتمندی بین شما و Chilling Adventures of Sabrina به وجود بیاورد.
یکی از معدود بخشهای کاملا ترکیبشدهی سریال از منظر داشتن نکات مثبت و منفی، نحوهی چالشآفرینیها و پیروز شدن شخصیت اصلی بر این چالشها است که در موارد انگشتشماری ضعیف ظاهر میشود و در نود درصد مواقع، جزو گروه ارزشمندترین نقاط قوت سریال به شمار میآید. چرا که فارغ از زمانهای اندکی که مشکلات پیشآمده برای شخصیت اصلی، کمی سادهتر و آسانتر از آنچه که باید برطرف میشوند، در مابقی اوقات هنگام وقت گذاشتن برای Chilling Adventures of Sabrina، با موانعی مواجه هستیم که پشت سر گذاشته شدنشان توسط سابرینا، بینهایت هیجانآور و جذاب به نظر میرسد. اینجا قرار نیست یکی از آن سریالهایی را دنبال کنید که کاراکترهایش بدون فدا کردن هیچچیز، همهچیز را به کمک کشف یک قدرت جادویی جدید به دست میآورند. سابرینا در دل داستان سریال، بارها و بارها وادار به فداکاری میشود، در انتخاب مسیرش تردید میکند، شکست میخورد، به دنبال راهی برای پیروزی میگردد یا حتی اگر روش فائق آمدن بر دشمن یا مشکلش را بداند، به قدری تلاشهای قابل لمسش را تقدیمتان میکند که موقع نگاه انداختن به تکتک دستاوردهایش، بپذیرید که لیاقت داشتن آنها را کسب کرده است.
تعادل فوقالعادهی برقرارشده بین قدرتها و ضعفهای سابرینا، شدت اهمیت دادنمان به قصه را افزایش میبخشد و گاه و بیگاه، به کمک بخشهای متفاوتی از سریال میآید. مثلا یک بار که دارید آرامآرام حس فاصله گرفتن از دستهای از شخصیتها را لمس میکنید، با باز کردن پای آنها به راه حل موجود برای برای برطرف کردن مسئلهای درگیرکننده درون یک پیرنگ داستانی، مجددا در ذهنتان تصاویرشان را پررنگ میکند. یک بار هم با به چالش کشیدن شخصیت اصلی و شکست دادن او به شکل جدی، واقعگرایی داستان در اوج فانتزی بودن را به رختان میکشد.
چنین چیزی خوشبختانه تنها و تنها محدود به روشهای پشت سر گذاشتن مشکلات توسط شخصیت اصلی هم نشده است و در چگونگی خلقت خود آنها نیز به چشم میخورد. هر دشمن مهم، هر مسئلهی دردناک، هر فاجعهی قرارگرفته در مقابل شخصیت اصلی و هر عنصر چالشبرانگیز دیگر، فقط وقتی سر راه سابرینا سبز میشود که تعریف، معنی و هویتش را پیدا کرده باشد. این یعنی داستانگویی Chilling Adventures of Sabrina، بر پایهی معرفی ناگهانی موانعی تازه نیست که بخواهند شخصیت را به جلو هل بدهند. بلکه در طول دقایق آن، حتی دشمنان و رخدادهای منفی هم همیشه کموبیش، پرداختهای خاص خودشان را از سوی نویسندگان تجربه میکنند.
«ماجراجوییهای هولناک سابرینا» مثل برخی از سریالهای دیگر دنیای تلویزیون در سالهای اخیر، حاصل ترکیب چند سبک آشنای داستانی با یکدیگر است که در همراهی با ماهیت خود قصه، فرم تازهای را برای آن به وجود میآورند. فرم تازهای که میتواند به اثر قابلیت یدک کشیدن ویژگیهای جذبکنندهی متنوع و همچنین خطر بیهویت شدن را بدهد. اما کارگردانیهای بهجا، صحیح و متفاوت هر اپیزود از سریال مورد بحث، باعث میشود که تماشاگرِ Chilling Adventures of Sabrina، فقط روی مثبت این سکه را ببیند و فرصت تماشای محصولی را پیدا کند که میتواند در یک اپیزود کاملا دلهرهآور، در یک اپیزود رازآلود، در یک اپیزود قهرمانمحور و در یک قسمت هم دردناک باشد. پیادهسازی حجم بالایی از لحنهای متفاوت در روایت داستان سریال، بدون شک نقطهی قوت بزرگی است که مطلقا جلوی تکراری شدن آن را میگیرد و انتظارتان از قسمت ویژه و فصل دومش را هم شدیدا با افزایش مواجه میکند. چرا؟ چون دیدن «ماجراجوییهای هولناک سابرینا»، فقط دربارهی دنبال کردن یک داستان پرکشش نیست و میتواند به معنی لمس مدلهای متفاوت روایت قصه در دل جهانی ثابت نیز باشد. جهانی گسترده، دوستداشتنی و شگفتانگیز که حداقل باید در هر شرایط و حتی با کمترین علاقهی ممکن نسبت به ژانر فانتزی، چند قسمت به آن فرصت بدهید تا خودش را نشانتان دهد. زیرا ماجراجوییهای ترسناک سابرینا، ارزش دیدن و شنیدن را دارند.
شاید سریال در استفاده از برخی موارد مانند موسیقیها بینقص نباشد، شاید برخی اوقات شامل کلیشههای ژانر خودش بشود و شاید دقایق کمی را بتوان لابهلای قسمتهای مختلفش یافت که کیفیت همهی ثانیههای دیگر را ندارند. اما در جلوهی نهایی محصولی است پر شده از بازیگریهای دیدنی، دیالوگهای شنیدنی، قصهگوییهای قابل لمس و توئیستهایی که با درکشان، هیجانزده میشوید. بهتر و بهتر و بهتر شدن همیشگی اثر با جلو رفتن اپیزودهایش هم نتیجهای جز ستایش شدن نتفلیکس توسطتان را در بر نخواهد داشت؛ از این نظر که سیستم پخش همزمان همهی اپیزودها توسط آنها، با توجه به این که فصل اول Chilling Adventures of Sabrina را احتمالا بیوقفه تماشا میکنید، شدیدا به دردتان میخورد.
(از اینجا به بعد مقاله، بخشهایی از داستان فصل اول سریال را اسپویل میکند)
ورای تمامی حرفهای گفتهشده، فاکتور ارزشمند و مهمی در ساختار روایتی سریال Chilling Adventures of Sabrina وجود دارد که اصولا کمتر به آن پرداخته میشود اما شاید شناختن جلوههایی از ماهیتش، در مسیر درک بهتر و صحیحتر ذات ساختهی نتفلیکس به کارتان بیاید. راجع به نمادسازیهای مهمی صحبت میکنم که حتی فارغ از ارائهی ترکیبی از عقاید موجود در ادیان مختلف و افسانههای مهم بخشبخش دنیا دربارهی شیاطین و دنیای جادوگران، خودشان را در یادآوری وضعیت جوامع امروزی نیز نشانتان میدهند. از شخصیت اصلی سریال که نیمهجادوگر و نیمهانسان است و رفتارهای اشخاصی مانند پرودنس نایت با او، مثال بارز نژادپرستیهای حاضر در جایجای دنیا و مخصوصا بسیاری از مدرسهها است گرفته تا سوءاستفادههایی که جادوگران جوان پرادعا، با قدرت بالاترشان از انسانهای فانی میکنند، همه و همه بینندهی دقیقتر را به یاد رفتارهایی میاندازند که همین امروز، در مکانهای متفاوتی از جهان حاضر هستند.
البته سریال حتی در چنین چیزی هم یک طرفه به قاضی نمیرود و برای نمونه با نشان دادن سکانسهایی شامل شکار بیپروایانهی موجودات جادویی توسط آدمهایی فانی که به گرفتن زمینشان با قتل عام جادوگران از آنها در گذشته افتخار میکنند، مخفیانه و حسابشده، تصویر مورد بحث را به نسخهی بزرگتر و زندهتری میرساند. همچنین رفتارهای کثیف و بعضا غیر قابل درک شخصیتهایی مثل پدر بلکوود در قبال زلدا اسپلمن، واکنش مثبت زلدا به آن رفتارها و هزاران خردهپیرنگ دیگر هم چیزهایی هستند که شخص بیننده، همزمان با تماشایشان در قسمتهای مختلف سریال، به سادگی میتواند متوجه ارتباطشان با دنیای پیرامون خودش شود.
برای شرح بیشتر این ادعا، کافی است به سکانس ایستادن سابرینا مقابل درخت در جنگل ترسناک نگاه کنید که بر پایهی رفتاری نژادپرستانه، ساعاتی سیاه و ترسناک از زندگیاش را تحویل او میدهد. سابرینا در آن لحظهها دقیقا به سان بردهای سیاهپوست که حق نگاه کردن در چشمان اربابش را نداشت، موظف به برنگرداندن سرش است. چون اگر بازگردد، موجوداتی وحشتناک زندگیاش را به پایان میرسانند. باز هم همچون بردهای که صداهای تکان خوردن شلاق در دستان اربابش نباید باعث ترسیدن و برگشتن او میشدند. چون چنین حرکتی تنها و تنها ضربههای مستقیم شلاق بر روی تمام بدن و صورتش را تقدیمش میکرد. پس از به پایان رسیدن این ساعات تاریک (بخوانید روزهای بد زندگی)، سابرینا با ارواح کودکانی روبهرو میشود که به سبب شکست خوردن در این امتحان، جانشان را از دست دادهاند و بعد هم با کمک همین افراد، یعنی با بهرهبرداری از درد نهفته در دل گذشتهها، طوری از پرودنس و خواهرانش انتقام میگیرد که رفتارهای ظالمانهشان را یک بار برای همیشه، کنار بگذارند. «ماجراجوییهای ترسناک سابرینا» الزاما سریال فلسفی و معناداری نیست و اصلا ادعایی هم نسبت به این چیزها ندارد. اما مثلا در همین سکانس، میگوید که راه پشت سر گذاشتن رفتارهای نژادپرستانه یا هر رخداد اجتماعی زشت و مشابه دیگر، پشت سر گذاشتن ساعتهای تاریک، کمک گرفتن از مردمان دردکشیده در گذشته و احترام به آنها و بعد، به کارگیری برخوردی متناسب در قبال متخلفان است. و خیال آنهایی که برای وجود چنین مفاهیم نمادینی در پس سرگرمکنندگیهای تمامناشدنی و خواستنی یک سریال ارزش قائل میشوند، باید راحت باشد که Chilling Adventures of Sabrina، کم از این مدل استعارهپردازیها ندارد.

تصمیم گرفتم یک لیست متفاوت بنویسم. همیشه نوشتههایی را میخوانیم که به ما فیلم و سریال پیشنهاد میکنند. در این نوشته میخواهم از سریالهایی بنویسم که بعد از دیدن فصل اولشان آنها را رها کردم یا اینقدری بد بودهاند که پس از تماشای همان چند قسمت اول نیمهکاره ول کردم یا سریالی که به زور تا انتهای فصل اول تماشایش کردم!
سریال Tales From the loop

اول از همه به سراغ سریالِ tales from the loop میروم که همین چند روز پیش تمام فصل اول آن را تماشا کردم. در چند ماه اخیر که فیلم و سریالی باب طبع خودم نیافتم بر اساس تعریفهایی که از این سریال شنیدم، گفتم فرصتی به آن بدهم.
این سریال به جز ترکیب رنگی زیبا و جلوههای ویژهی با کیفیت که تازه آن هم در چند صحنه توی ذوق میزند حرفی برای گفتن ندارد. صحنه مچاله شدن سطل آشغال یا فرورفتگی در زمین کشاوزی مثالهایی از ضعف جلوههای ویژه سریال است.
بازیهای بد، ساختار اپیزودیک و گریم بد هر لحظه شما را وا میدارد از ادامه تماشا دست بردارید!
توضیح ندادن منطق موجود در جهان داستان نیز مزید بر علت میشود.
بعضی از داستانهای سریال شما را به یاد ساعت برنارد و انیمهی فول متال الکمیست میندازد.
گریم بسیار بد شخصیت لورتا در پیری شما به یاد سریالهای کیمیا و ستایش میندازد! بازی بد شخصیت دَنی در سکانسی من را به خنده انداخته بود.
سریال The Witcher

با این دید که سریال ویچر بتواند نیازم به یک دارک فانتزی را بر طرف کند به سراغش رفتم. باید بگویم بعد تماشای چند دقیقه ابتدایی قسمت اول آنجایی که ویچر با آن جادوگر عصا به دست روبرو میشود از تماشای سریال منصرف شدم.
همان ابتدای سریال زمانی که ویچر با آن موجود عنکبوتمانند (کیکیمورا) مبارزه میکند بعد او را سوار بر اسبش در ورودی شهر در نمایی لانگشات میبینم در انجا پرده سبزی بودن صحنه به چشمم امد اما پیش خودم گفتم فرصتی دیگری به سریال بدهم. اما کیفیت بد ساخت عصایی که در دست مرد جادوگر بود تیر خلاصی بود برای من!
سریال Chilling Adventures of Sabrina

سریال ماجراهای سابرینا که چیزی جز بازیگران خوش آبورنگ چیزی ندارد. تمهیدی که امروزه بسیار در سریالها به کار گرفته میشود. ریختن تعدادی بازیگر زیبا و استفاده از قدرت شبکههای اجتماعی برای جذب مخاطب.
فَنبازی و فانتزیسازیهای مخاطبان با شخصیتهای خیالی سریال آتشبیار این معرکه میشود که خودِ عوامل سریال و کمپانیهای ساخت سریال، هیزم آن را فراهم میکنند و آتش طرفدران را شعلهورتر میکنند.
حجم اینگونه طرفداریها به اندازهای است که آدم را به خنده وا میدارد و به یاد افرادی میندازد که بازیگران را با نقشهایشان یکی میکنند و توانایی تمیز آنها از نقشهایشان را ندارند و در صورت دیدن آنها در خیابان زبان به ناسزا و توهین میگشایند.
سریالHis Dark Materials

سریال His Dark Materials نیز از مشکلاتی همانند سریالهای پیشین رنج میبرد. بازیهای بدِ شخصیتهای فرعی، جلوههای ویژه بیکیفیت در بعضی از سکانسها. داستان سریال به نظرم آنچنان بد بود که من بعد از تماشای قسمت چهارم از تماشای ادامه آن منصرف شدم. حتی حضور دخترک با استعداد Dafne keen هم نتوانست ناجی سریال شود.
در پایان باید اذعان کنم این سریالها قطعا نکات و ویژگیهای مثبتی هم دارند که ذکر آنها خودداری کردم.